بازنویسی مرقومه استاد بهجت پور در آدرس http://mobahesat.ir/8901 که سعی کردم در مقایسه دوگونه اجتهادی و محض بازنویسی کنم. این مطلب در مهارتهای بیان تفسیر در بحث منهج مفسرین و تفاوت تفاسیر روایی محض و تفسیر روایی اجتهادی به کار می آید.
مفسران تفسیر اجتهادی روایی همچون مرحوم معرفت در تفسیر الاثری الجامع، در کنار استفاده از منبع روایات و جمعبندی و تحلیل آنها، از منابع گوناگون دیگر از جمله علوم ابزاری مثل صرف و نحو و لغت نیز در ابهام زدایی از آیات استفاده میکنند، اما درتفاسیر روایی محض همانند تفاسیر نورا لثقلین و الدر المنثور هیچ گونه جایی برای تفسیر مفسر مشاهده نمی شود.
آیت الله معرفت در هر بابی که وارد می شوند، بر اساس لغت، ادب و نیز جمع بندی از روایات به اظهار نظر در موضوع پرداخته و در باره ترجیح روایات درست بر نادرست اظهار نظر کرده است. در ابتدای مباحث در هر سوره، ابتدا به ارائه چشم اندازی از سوره که متخذ از روایات است، پرداخته و سپس با این آمادگی مخاطبان را برای فهم روایات آماده نموده است. نمونه آن آغاز روایات فضیلت سوره حمداست که ابتدا با اشاره به جایگاه بلند، هدف والا و محتوای غنی این سوره در کنار حجم کوچکش، اشاره به هم سنگی این سوره با قرآن عظیم کرده و آن را همان «سبع مثانی» که قرائت آن در نماز به طور مکرر وپسوسته، واجب است میداند و معتقد است که این سوره مقاصد قرآن را در خود جا داده است. () سپس روایات در باره جایگاه این سوره را به چند گروه کرده است: روایات فضیلت تلاوت سوره حمد و این که قرائت آن معادل یک سوم یا دو سوم یا همه قرآن می باشد؛ روایاتی که می گوید: سوره حمد اندوخته ای است که خداوند در گنجی زیر عرش پنهان ساخته بود و آن را ویژه این امت نازل کرد، روایاتی که می گوید: نمازی نیست جز با فاتحۀ الکتاب و جایگزینی ندارد؛ روایاتی که بیانگر آن است که این سوره شفای هر درد و برآورنده هر حاجت است و اسم اعظم خدا در آن ، جدا جدا پخش شده است و نیز روایات دیگر ی در باره جایگاه فرازمند این سوره را ذکر و سپس شروع به توضیح آنها می کند.
نمونه دیگر در آغاز نقل روایات نظم سوره حمد است؛ ایشان در آن جا نظم بدیع ومحتوای فرازمند سوره حمد را، ارشادی به شیوه تضرع نزد خدا و عرضه حاجت نزد او دانسته و بدین جهت سوره را دارای سه مرحله پی در پی میداند: نخست، ستایشی فراگیر؛ دوم انقطاعی تام؛ و درنهایت، عرض نیاز همراه با پافشاری و معتقدند که دو مرحله نخست به طور طبیعی ، زمینه ساز رسیدن به مقاصد درخواست شده در مرحله پایانی است. ایشان معتقد است که این سوره با حمد و ثنا گویی نسبت به کامل ترین نعمت های فراگیر آغاز می گردد: او پروردگار جهنیان است ؛ دارای رحمتی گسترده ومهربانی نسبت به بندگان مخلص خود . در نهایت، او مالک و زمام دار امور روز قیامت است این آیات ، ثناگویی نسبت به مبد و معاد می باشد.آن گاه انقطاعی کامل شکل می گیرد: معبود و یاری رسانی جز تو نیست؛ بنا بر این به طور مطلق ، پناهگاهی جز خدا ی تعال یوجود ندارد. در پایان نوبت به مطرح کردن نیاز می رسد. این مراحل سه گانه به گونه ای طبیعی مرتب شده اند ؛ آن سان که هر مرحله ، مقدمه ورود به مرحله دیگر است. آن گونه ستایش فراگیر ، آن انقطاع کامل را تداعی می کند،که این انقطاع به نوبه خود، مستلزم عرض حاجت با نهایت خشوع ، نزد خدای تعالی است. پس از ذکر این مقدمه و تحلیل ایشان شروع به نقل روایات می کند، در حالی که در تفاسیر نور الثقلین و در المنثور، ما هیچگونه صحبت و تحلیلی از مفسرین مشاهده نمیکنیم و مستقیما وارد نقل روایات شدهاند.
وجه تمایز دیگر تفاسیر روایی اجتهادی با تفاسیر اجتهادی محض، نقد و بررسی روایات تفسیری است. حویزی و سیوطی در تفاسیر خود هیچگاه در باره روایات به داوری نمی پردازند و از صحت و سقم روایاتی که گاه متعارض هستند یاد نمی کنند . نمونه آن نقل روایات جهر به بسم الله و اخفاتی خواندن آن است . در تفسیر الدر المنثور هر دو روایات ذکر می شود بدون آنکه داوری و ترجیحی در باره یکی از آن دو صورت گرفته باشد، اما استاد معرفت ر ابتدا تلاش می کنند تا به وسیله روایات رسیده از اهل بیت و دیگر مفسران تفسیر درست ، روشن و همنوایی را از آیه ارائه دهند. سپس به وسیله روایات انبوه و درست، روایات شاذ و نادرست را مشخص کنند و در موارد لزوم خود مستقیما به نقدآنها بپردازند.
به مثَل در ذیل روایتی که به نظم سوره توجه کرده است. ایشان دیدگاه خود در باره سه قطعه بودن سوره حمد را به ستایش، انقطاع به سوی خدا و درخواست و عرض حال مورد تشریح می کند و دو روایت در این باره انتخاب می کند؛ ابتدا روایتی از امام صادق(ع) نقل می کند و بیان می دارند آغاز سوره ستایش ، وسط آن اخلاص، و پایانش دعاست. بعد این روایت را با روایتی از منابع اهل سنت به همین مضمون از الدر المنثور همراه می کند. سپس روایتی را که از پیامبر باعباراتی که نشان می دهد چندان اصراری بر پذیرش آن ندارد، نقل می کند. مفاد این روایت آن است که سوره دو بخشی است بخش اول برای خدا و بخش دیگر برای عرض حاجت بنده. سپس آن را با روایتی از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری در تفسیر امام حسن تقویت می کند که این دو مرحله را شرح بیشتری می دهد. در ادامه بیان می دارد که این روایت مورد اعتماد صدوق بوده است و به طریق وی به امام حسن عسکری(ع) اشاره ودر تأیید اعتماد وی به نقل روایت مذکور در دو کتاب امالی و عیون شیخ صدوق توجه می دهد. وی سپس به گزارش روایت موافق انبوهی از منابع اهل سنت از ابوهریره به نقل از پیامبر اکرم(ص) در باره دو بخشی بودن سوره اکتفا می کند. و گاه به مناسبت اظهار نظر راویان را در باره سند روایت تذکر می دهد واز سخن ترمذی در باره حسن بودن روایت واز دیدگاه «حاکم» در باره صحیح بودن روایت گزارش می دهد. خلاصه ایشان در این بخش به روایات دو بخشی که از راه اهل سنت آمده چندان استقبال نشان نمی دهد. و وجود این روایت را در منابعی چون تفسیر امام حسن عسکری که وی آن را معتبر نمی شمرد، یا در کتاب های امالی و عیون صرفا نقل می کند و اما اشاره و تلمیح می کند که این روایت دو بخشی بیشتر در مکتب غیر اهل بیت آمده و مورد پذیرش آنها قرار گرفته است اما در منابع اهل بیتی بر تقسیم سه گانه سخن قابل راعتمادی از امام صادق وجود دارد. و در منابع اهل سنت نیز روایتی در تأیید آن وجود دارد.
نکته جالب در این نوع تفسیر اجتهادی روایی، تقلیل روایات مکرر در منابع اسلامی است ؛ معرفت در مواردی که روایت واحدی به نقل از یکی از صحابه وارد شده است، از ذکر جداگانه هر یک از منایع اجتناب کرده و با تجمیع این کتب و ذکر نام آنها به متن مشترک روایت اشاره می کند و در صورت تفاوت اجمالی یا وجود اطلاعات بیشتر به آنها اشاره می کند. این روش مشابه کار سیوطی در الدر المنثور است اما با رفع ضعفی که از ایشان بروز کرده است. سیوطی هنگام نقل یک روایت از چند منبع، روایت را بر اساس الفاظ یکی از روایات انتخاب می کند و به تفاوت های احتمالی میان آنها توجه نمی دهند، بر خلاف آیت الله معرفت که به مطالبی از این دست نیز توجه دارند و در موقع مناسب گوشزد می کنند.
از دیگر تفاوتهای تفسیر اجتهادی روایی با روایی محض، شرح وتقویت روایات تفسیری در این گونه تفسیر اجتهادی است. به عنوان نمونه آیت الله معرفت در تفسیر اثری جامع، روایات تفسیری را بررسی و نقد، و سپس قرائن مؤید آنها را بیان و به تضعیف روایات مخالف می پردازد. مثلا در ذیل تفسیر بسمله، ابتدا روایتی از امام رضا(ع) نقل می کنند و به همین مناسبت بیان می دارد که بر اساس این روایت ، اسم برگرفته از « سمۀ» است و ریشه اش « وسم» به معنای علامت است.زیرا صاحب اسم با آن شناخته می شود.این نظر کوفیان است سپس به نظر بصریان که اسم را مشتق از «سمو» به معنای برتری گرفته اند و دلیل آنها را متذکر می شود. و گفته زمخشری صاحب تفسیر الکشاف را یادآور میشود که می گوید اشتقاق اسم از سمو اشاراتی به مسمی و یاد اوست.
سپس با توجه به اینکه ایشان این دیدگاه را قبول ندارند، به نقد دیدگاه بصریین و نفی ادعای اشتقاق اسم از «سمو» پرداخته و دیدگاه زمخشری را نیز نقد می کند. وی سپس تعداد روایات دیگری را که در آن اسم را وصف برای ذات دارای این صفات می شمرد، بیان می کند و به خصوص روایت امام صادق(ع) با هشام بن حکم را یادآور می شود و به تشریح مفصل آن می پردازد.
نمونه دیگر در بررسی معنای کلمه «الله» است. وی به ریشه لغوی و اشتقاق کلمه الله پرداخته می شود. و چهار دیدگاه را در این باره ذکر میکند و در نهایت نتیجه می گیرد که اصل «اله» ، «ولاه» به معنای «مألوه» ( پناه برده به او) است و الله را به معنای تحیر ناشی از شدت یا ترس و پناه بردن به رکن و ستونی محکم می شمرد. وی این دیدگاه را تقویت و مورد قبول قرار می دهد و توضیح می دهند که در این باب روایاتی از امامان اهل بیت(ع) نقل شده است. پس از آنکه استاد معرفت روایات تفسیرالله به معنای الوهیت و حیرانی را تقویت می کند و روایات دلالت کننده بر این معنا را از اهل بیت نقل می کند. در ادامه به روایتی از کلینی و شیخ صدوق که برخلاف این روایات الله را به عنوان مستولی و مسلط بر امور معنا می کنند، بیان می کند. وی توضیح می دهد که مفسران در تبیین این روایت دچار سرگردانی شده اند وبرای توضیح این مشکل گفته حکیم ملاصدرا در شرح اصول کافی را نقل می کند. که این روایت از باب تفسیر شی به لازمه آن است. زیرا لازمه الوهیت، استیلا بر هر چیزی اعم از خُرد و کلان است. وی از بزرگانی چون فیض کاشانی ، ملا رفیع نائینی استاد مجلسی مولی صالح مازندرانی مطالبی در توجیه این روایت نقل می کند. اما در نهایت به محقق توانا مرحوم مجلسی توجه می کند که به نظر وی در روایت احتمالا تحریف یا اشتباهی در نسخه وجود داشته باشد. زیرا در منبع اصل یعنی «المحاسن» و « احتجاج» نقل شده که از امام سؤال شده از « ان الله علی العرش استوی » سؤال شده نه از «کلمه الله» .بر این اساس جایی برای تکلف های دانشمندان مفسر گذشته نیست. پس سؤال از کلمه «الله » نیست بلکه از از « علی العرش استواء» است. بعد از این مرحله سراغ مفسران سنی مثل ابوجعفر طبری می روند و روایاتی از این عباس و مجاهد هماهنگ با دیدگاه اول را متذکر می شود که نشان از تتبع و تلاش شجاعانه و مجتهدانه وی برای تفسیر درست واژه اسم و الله است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.