امروز آیات 8 تا 15 سوره قلم، دومین سوره نازل شده بر قلب نازنین رسول اکرم (ص) را با هم مرور کنیم و ببینیم با نگاه تنزیلی چه از آن می فهمیم:
با من تلاوت نمایید:
فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ(8)
وَدُّواْ لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ(9)
وَ لَا تُطِعْ کلَُّ حَلَّافٍ مَّهِینٍ(10)
هَمَّازٍ مَّشَّاءِ بِنَمِیمٍ(11)
مَّنَّاعٍ لِّلْخَیرِْ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ(12)
عُتُلِّ بَعْدَ ذَالِکَ زَنِیمٍ(13)
أَن کاَنَ ذَا مَالٍ وَ بَنِینَ(14)
إِذَا تُتْلىَ عَلَیْهِ ءَایَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ(15)
بعد از تحلیل فشردهای که از سلامت عقلی و کمالات و عظمت اخلاقی حضرت محمّد (ص) در آیات 1 تا 7 صورت گرفت و به دنبال بشارتی که به آن حضرت در ناکامی جریان تهمتزنندگان بیان شد، (علاقه مندان به جلد اول تفسیر همگام با وحی مراجعه نمایند) در این آیات، خداوند پیامبر را از سازش با گروهی که به تهمت و فشار ضداخلاقی روی آوردهاند، برحذر داشته، فساد اخلاقی و بیمنطقی آنان را یادآور شده و از انگیزههای تهمتزدنشان به پیامبر پرده برمیدارد، آنگاه به وی وعدهی نابودی آنان را میدهد.
فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ(8)
این آیه پیامبر (ص) را از اطاعت کردن از مکذبین نهی مینماید. «فاء«، تفریع یا نتیجه است و مابعد آن، متفرع بر ماقبلش است. در اینکه متعلق تکذیب چیست، در بین مفسرین اختلاف است، ولی با توجه به سیاق استفاده از واژه «مُکَذِّبِین» به جای نسبتدهندگان به جنون، این نکته لطیف را به همراه دارد که ریشه درگیری و نسبتهای ناروایی که به تو دادهاند، تکذیب رسالت و حقایقی است که بر زبانت جاری میکنی. آنان سر ناسازگاری با شخص محمد بنعبدالله را ندارند. عدم سازش آنان، با حقایق جاریشده بر زبان تو و رسالت الهی توست و به همین جهت به تکذیب رسالت تو و ارتباطت با عالم وحی میپردازند و برای اینکه مقابل تو بایستند، به تهمت جنون متوسل شدهاند.
مراد آیه: پس حال که چنین است، تو نباید کسانی که رسالت تو را تکذیب میکنند، اطاعت بنمایی.
نکته: تهمت زنندگان به پیامبران و رسولان دعوت توحیدی، اصالتاً با اشخاص ستیزی ندارند. آنان با دعوت توحیدی ناسازگارند و نزاع آنان با رسولان به دلیل حقایقی است که بر زبان رسولان جاری میشود.
وَدُّواْ لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ(9)
در این آیه به انگیزهی این گروه اشاره میکند. «تُدهِنُ» از «إِدِّهَان» به معنای روغنمالی و کنایه از نرمش نشاندادن است.
مراد آیه: ای پیامبر! آنان علاقهمند سازش و نرمش تو هستند. اگر تو مطالب را به گونهای بیان کنی که موقعیتشان را مورد هجمه قرار ندهد، قطعاً آنان آمادهی سازش و نرمش با تو هستند. اظهار انحصار ربوبیت به خدای متعال از سوی تو، به معنای به هم ریختن ریشهی تمام موقعیتهای آنان است و چون موقعیتشان را در خطر میبینند، به تهمت روی آورده و فشار سخنهای ناشایست سنگینی را متوجه تو نمودهاند.
نکته ها :
1. با آنکه این سوره با آغاز رسالت پیامبر اکرم گره خورده است و فشارهای وارده بر پیامبر بسیار سنگین است، خدای متعال اجازه هیچگونه سازش و نرمشی را با جریان مکذب رسالت و حقایق نمیدهد و بر تبلیغ متین و محکم دین اصرار میورزد. این نکته در کنار دعوت چهرهبهچهره و غیر عمومی که به منظور جذب چهرههای جدید و در عین حال تقویت گروه مسلمانان انجام میگرفت، حائز اهمیت است. حرکت اصلاح اجتماعی، هنگامی شکل عمومی مییابد که جمعیت مسلمانان به حد قابل قبولی با وزنهی اجتماعی خاصی رسیده باشد؛ اما از همان آغاز دعوت مخالفتها و فشارها را هر چند بالا و زیاد باشند، باید تحمل کرد و تن به نرمش و سازش نداد؛ زیرا سازش بین اسلام و کفر مسلماً معنا ندارد.
2. اصولاً تهمتبستن به دیگران، خصلت هر صاحب موقعیتی است که جایگاه اجتماعی خود را از ناحیهی یک جریان فکری یا اجتماعی سالم در خطر ببیند و خود از کمالات روحی و معنوی بیبهره باشد. نظیر این مورد را در سورههای آینده خواهیم دید، چنانکه چشمپرکنهای قوم نوح که به وی تهمت ریاستطلبی میزدند: «قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُریدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُم[1]؛ و اشراف قومش که کفر ورزیدند، گفتند: این (نوح) جز بشرى مثل شما نیست، که مىخواهد بر شما برترى جوید». و یا فرعون که به دنبال پیروزی حضرت موسی بر ساحران و سجدهی آنان و ایمانشان به پروردگار آن حضرت، به ساحران چنین تهمت زد: «إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْر [2]؛ او بزرگ شما در سحر است و شما سحر را از او تعلیم گرفتهاید».
وَ لَا تُطِعْ کلَُّ حَلَّافٍ مَّهِینٍ(10)
هَمَّازٍ مَّشَّاءِ بِنَمِیمٍ(11)
مَّنَّاعٍ لِّلْخَیرِْ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ(12)
عُتُلِّ بَعْدَ ذَالِکَ زَنِیمٍ(13)
أَن کاَنَ ذَا مَالٍ وَ بَنِینَ(14)
إِذَا تُتْلىَ عَلَیْهِ ءَایَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ(15)
این آیات مجدداً پیامبر را از سازش، نرمش و فرمانپذیری و اطاعت گروه مکذب منع می کند؛ آن هم به صورتی که ظاهرش حکم و دستور، اما باطنش حکمت و دانایی است و چون با صفاتی که در پی میآید، آنان مبدّل به جمعی شدهاند که دارای ویژگیهای ناشایست اخلاقی هستند و قادر به همراهی با حرکت شایستهی پیامبر 6 نیستند. این گروه نُه صفت دارند که با داشتن آنها از پیامبر 6 و حرکت اصلاحی او فاصله میگیرند.
(حَلَّافٍ) این واژه از مادهی «حَلف» به معنای قسم است. «حَلَّاف» کسی است که زیاد قسم میخورد. اولین ویژگی ایشان آن است که اینان بسیار قسم میخورند. سوگند زیاد به مقدسات علامت بیاعتقادی فرد به ارزشِ موردِ قسم است و بیانگر آن است که شخص، مقدسات و ارزشهای مورد قسم را قبول نداشته، بلکه با آنها تجارت میکند.
(مَهِینٍ) به معنای پست. اینان انسانهای پستی هستند. اصولاً یکی از عوامل رویآوردن به سمت گناه و اعمال ناشایست، مهانت و پستی شخصیت است که در روایات ما نسبت به شر چنین اشخاصی، حذر داده شده است؛ چنانکه در مقابل، بر کرامت نفس و بزرگواری روح، تأکید و آن را عامل تنندادن شخص به رفتار پست و ناشایست شمردهاند. تفاوت شخصیتهای مثبتی که دارای روحهای بزرگی هستند، از شخصیتهای منفی مانند یزید و معاویهها در همین بزرگواری و احساس کرامت و شخصیت است.
(هَمَّازٍ) صفت سوم این گروه، عیبجو بودن آنان است. «هَمَّاز» عیبجویی است که مرتّب، اشتباهات دیگران را پیگیری میکند. اینان در رفتار اجتماعی، مگسصفت اشتباههای دیگران را جویا میشوند تا در وقت مقتضی به رُخِشان بکشند. تجسس در مورد اشخاص و کشف عیوب آنان، فضای ذهن و دلِ عیبجو و جامعه را به سمت بیاعتقادی و ناباور به صلاح و شایستگی افراد کشانده، فرصت را برای الفت و همدستی و همداستانی میگیرد.
(مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ) در ادامه آیه به چهارمین صفت این گروه اشاره میکند. «نَمِیم» به معنی سخنچین است. مشی این اشخاص، سخنچینی با هدف ایجاد فساد است. آنان مترصد سخنی از کسی علیه دیگری هستند، تا با نقل آن سخن و نقل پاسخ آن به رقیب، میان آنان فتنه و فساد بپا کنند و همیشه تلاششان در فتنه انگیزی میان افراد و طبقات جامعه است.
(مَنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ) صفت دیگر این گروه، منع شدید دیگران از انجام عمل خیر است. این منع، خود، فرعِ بر ترک عمل خیر از سوی آنان است. کسی که خیرخواه نیست، کارش به جایی میرسد که اهل خیر را هم از خیرخواهی منع میکند. یعنی این صفت زشت آن چنان در او رسوخ کرده که وی تلقی معروف بودن و پسندیده بودن این عمل زشت را نموده و دیگران را با تأکید و شدت، از انجام عمل خیر منع مینماید.
(مُعْتَدٍ) این واژه به کسی که از حد و مرز خود تجاوز کند، اطلاق میشود. تجاوز از حدود، ششمین صفت این گروه است. آنان به حد خود قانع نیستند، از حدود و مرزها تجاوز میکنند و یلهگی و رهایی را خواهان ند. میل سیری ناپذیری بر آنان حاکم است، به گونهای که در سایه قدرت و تمامیتخواهی، حق تجاوز به حقوق دیگران و گذشتن از مرزها را به خود میدهند.
(أَثِیمٍ) قرآن هفتمین صفت این جریان را، اثیم بودن اعلام میکند. کسی که گناه ملکهی او شده است، و زیاد گناه میکند، «اَثِیم» نامیده میشود. اینان کسانیاند که گناه ملکهی آنان شده است. اصل در زندگی آنان گناه است و میلشان به گناه پایانی ندارد.
تقدم «مُعْتَد» بر «اَثِیم» شاید اشاره به سببیت صفت تجاوز از حدود و مرزها در شکلگیری صفت «اَثِیم» باشد. اینان به دلیل آنکه از حدود انسانی و الهی تجاوز میکنند، کارشان به خطاکاری و تکرار و گسترش این خطا تا مرز عادت و ملکه شدن میرسد.
(عُتُلٍّ) به کسی که با قدرت و شدت تمام در کاری وارد میشود و اخلاق کینهتوزانه دارد، «عُتُلّ» میگویند. هشتمین صفت این جریان، آن است که برای تحصیل حقوق خودخوانده و همچنین در رد و مخالفت با دیگران، بسیار شدید و کینه توزانه وارد میشوند. در دل آنان صفایی نیست، کینه در دل میکارند و خشم و غضب درو میکنند.
(بَعْدَ ذَلِکَ زَنِیم) «زَنِیم» به شرّجویی اطلاق میشود و به انسانهای بیاصل و نسب هم گفته شده است. آخرین و نهمین مشخصه این گروه، شرور بودنشان است. آنان در کنار هر جریان باطلی قرار میگیرند، هر عَلَم پلیدی و شری را علمداری کرده یا در زیر لوای آن قرار میگیرند.
(أَنْ کَانَ ذَا مَالٍ وَ بَنِین) احتمال دارد داشتن ثروت و فرزندان پسر ـ که در آن روز علامت قدرت بود ـ دلیل تنسپاری پیامبر به سازش با آنان باشد. ثروت و قدرت و نفوذ اجتماعی که از ناحیهی این دو عامل برای افراد و گروهها پدید میآید، از جمله عوامل مهم رعب و رعایت جانب این گروهها است. این جمله دلیل برای جملهی «وَلَاتُطِعْ» یا دلیل صفات نُهگانه است که مراد از هر دو برداشت در قسمت مراد آیات میآید.
(إِذَا تُتْلىَ عَلَیْهِ ءَایَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِین) «اَسَاطِیر» افسانهها. برخی «اذا» را استقبال دانسته و این آیه را اخباری از سوی خدای متعال به آن دانستند که ایشان با این شیوهای که پیش گرفتهاند، آیات ما را که در حال آمدن است، افسانههای پیشینیان میدانند.
مراد آیات: ای پیامبر 6 اینها که به تو نسبت جنون میدهند، تبدیل به جمعی شدهاند که دارای ویژگیهای ناشایست اخلاقی هستند و قادر به همراهی با حرکت شایستهی پیامبر 6 نیستند. ایشان نُه صفت بد دارند که با وجود آن شایسته همراهی واطاعت نیستند؛ ایشان بسیار قسم میخورند، انسانهای پستی هستند، مگس صفت اشتباههای دیگران را جویا میشوندتا در وقت مقتضی به رخ آنها بکشند. مشی آنها سخنچینی با هدف ایجاد فساد و فتنه است و کارشان به جایی رسیده که دیگران را با تأکید و شدت، از انجام عمل خیر منع میکنند. ایشان به حد خود قانع نیستند و از حدود و مرزها تجاوز کرده و به دنبال یلهگی و رهایی هستند و این امر باعث شده تا اصل در زندگی ایشان گناه باشد و میلشان به آن پایانی نداشته باشد. آخرین مؤلفه آنان این است که انسانهایی شرورند و در کنار هر جریان باطلی قرار میگیرندو هر عَلَم پلیدی و شری را علمداری می کنند یا زیر لوای آن میروند.
ای پیامبر! نباید با جمعی که این همه صفات زشت اخلاقی و خصلتهای بد روحی و اجتماعی دارند، سازش کنی و خواست آنان را برآورده سازی و از ایشان اطاعت کنی، فقط به دلیل آنکه صاحبان قدرت و ثروت هستند و پایگاهی اجتماعی ناشی از ثروت و قدرت دارند. (یا اگر این جمله دلیل بر صفات نهگانه باشد: ایشان چنین و چنان هستند؛ زیرا دارای ثروت و قدرت میباشند.) کسانی که وقتی آیات و نشانههای ما بر آنان خوانده میشود، میگویند افسانههای پشینیان است. اطاعت از ایشان همراهی با کسانی است که نشانههای ما را افسانههای قدیمی میشمرند و حال آنکه تو رسول ما هستی. قیمت سازش با ایشان، پذیرش تمسخر آیات ما میباشد. با این مقدمات، آیا فصل مشترک و نقطه امیدی بین تو و آنان وجود دارد؟! آیا گروهی که تا این میزان فساد و پلیدی دارند، شایستهی نرمش و سازشاند؟ آیا امیدی به همگامی و همراهی با آنان در اصلاح ساختار اجتماعی میرود؟ آیا میشود با این گروه در سلم و سازش به سر برد؟ تو که در رأس جریان صالح و مصلح هستی، چگونه میتوانی با سرآمدان تباهی و فساد همراهی کنی؟!
نکتهها:
1. صادر نشدن مجوز نرمش و سازش با تهمت زنندگان دو دلیل داشت: تکذیبگری آنان و نیز مجموعهای از اخلاقیات فاسد ایشان. این دو دلیل در هر جریانی وجود داشته باشند، ماهیت آن با حرکت حقی که با هدف اصلاح فرد و اجتماع و تأمین کمال و سعادت انسان شکل گرفته، در تعارض جدی است. باید این ضابطهی کلی مورد توجه رهبران حرکت دینی قرار گیرد.
2. چهرهای که قرآن از مکذبان رسالت ترسیم میکند، چنین است:
1 ـ 2. معارف اصیل و رسالتهای بنیادینی را تکذیب میکنند که بینش صحیحی از جهان هستی ارائه میدهد.
2 ـ 2. از مقدسات مردم استفاده ابزاری میکنند و آنها را خرج اهداف خود میکنند؛ یعنی حتی «لات» و «عزی» و «منات» و امثال آن از بتها را باور نداشته و با آنها تجارت میکنند.
3 ـ 2. اینان هرچند آدمهای بزرگی باشند، اما دارای شخصیتی پست و حقیر هستند.
4 ـ 2. عیبجو هستند و مگس صفتانه به قصد لکهدار کردن شخصیتهای محترم یا جوامع، اقدام میکنند.
5 ـ 2. نمّام وسخنچین هستند و هدفشان ایجاد فساد در بین اشخاص و اقوام است.
6 ـ 2. از جریان خیرات در بین دیگر انسانها جلوگیری میکنند.
7 ـ 2. از حدود و حریمهای قابل قبول، تجاوز کرده و به حد خود قانع نیستند.
8 ـ 2. عجین با گناه و اهل گناه هستند.
9 ـ 2. حقوق خودخوانده را با درشتخویی و کینهتوزی طلب میکنند.
10 ـ 2. با هر جریان شری همصدا میشوند.
11 ـ 2. به حقایق و محتویات پیام دینی و الهی اتهام وارد میکنند.
این ترسیم، ما را در شناسایی جریان مفسد اجتماعی یاری میکند.
3. زشت شمردن صفات نهگانه مکذبان در آیات بالا، نشانهی آن است که مؤمنان باید خود را از اینگونه خصال و رفتارها تطهیر کنند؛ چون حرکت مؤمنانه با هدف خشکاندن ریشهی این خصال و رفتارها است.
قصد تطبیق ندارم
ولی آنچه در کربلا هم باعث شد امام حسین ع سازش نکند ، در تحلیلی همین صفات طرف مقابل بود
و امروز هم بعض جریانات معارض با نظام در داخل یا خارج را ملاحظه کنید، شباهت ها را می یابید.
التماس دعا
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.