مشهورترین نام این سوره «علق» است، که با واژهی یادشده در آیهی دوم سوره تناسب دارد. نامهای دیگر آن «إِقرَأ بِاسمِ رَبِّک»، «إِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَق»، و «إِقرَأ» به مناسبت آیهی اول، و «اَلتَّعلِیم» به مناسبت آیههای چهارم و پنجم است.
دانشمندان علوم قرآن بر مکی بودن سورة علق، توافق دارند و غالب ایشان آن را نخستین سورهی فرو آمده بر پیامبر9 میدانند. بر اساس تمام جدولهای مسند، غیر مسند و ترکیبی پیشگفته در مقدمه، این سوره در رتبة نخست و سورهی قلم در رتبهی بعدی نزول قرار دارد و اکثر مفسرین بر این باورند که رسالت پیامبر 6 با این سوره آغاز شد؛ لکن جدولی که المقدمتان از سعید بن مسیب، از امام علی7 نقل میکند، سورهی حمد را در ردیف اول قرار داده است، و برخی نیز قائل به این نظر هستند[1]، اما نظر درست آن است که سورهی حمد به عنوان بخشی از قرآن کریم، پس از این زمان فرود آمد که توضیح آن در سوره حمد خواهد آمد. برخی نیز با استناد به روایتی از ابوسلمه از جابر بن عبدالله انصاری قائل به اول بودن سوره مدثر شدهاند،[2] که این روایت، ظهور یا صراحتی در نخستین بودن سوره مدثر ندارد و گزارش حوادث پس از آغاز جریان وحی در غار حرا میباشد و با روایات دیگری که در کنار همین روایت آمده است، ناسازگار است و چنانچه در تفسیر سوره مدثر خواهد آمد، محتوای این سوره نیز بر خلاف این مدعا میباشد.
یکپارچه نازل شدن این سوره نیز، از دیگر موضوعات مهم در سورهی علق است. برخی به دلیل آیات نهم تا چهاردهم، که در آن به بازداشتن پیامبر9 از نماز توسط ابوجهل اشاره شدهاست، سوره را دارای دو مرحلهی نزول دانستهاند.[3] اما به نظر میرسد این حادثه، چنانکه علامه طباطبایی (ره) میفرماید[4]، میتواند پیش از رسالت آن حضرت9 باشد؛ زمانی که کنار کعبه به نماز میایستاد و بر خلاف مشرکان، که نمازشان صوت و کف و گردیدن دور خانه خدا بود، به شیوهای دیگر که حداقل شامل سجده بود، نماز میخواند. روشن است که این موضوع به وضوح ارتباطی با رسالت پیامبر9 نداشت، بلکه نهی ابوجهل از خواندن نمازی متفاوت با مردم مشرک مکه بود که آن حضرت9 هر زمانی، پیش یا پس از رسالت، بهجا میآورد.
جایگاه سورهی علق در مصحف رسمی، در جزء سیام قرآن در ردیف نود و ششم بعد از سورهی تین و قبل از سورهی قدر است و نوزده آیه دارد.
مقصود سوره
توجیه پیامبر اکرم9 دربارة وظیفة وی درآغاز رسالت و چالش های پیش رو.
محتوای سوره
سورة علق خطاب به پیامبر9 نازل شد و به دو بخش به ترتیب ذیل تقسیم میشود:
1. آیات 1-5: اولین ماموریت پیامبر9؛ بیان ویژگیهای صاحب اختیار مردم
در این بخش پیامبر9 مأمور آشنا ساختن مردم با ویژگیهای صاحب اختیارشان میشود. ایشان موظف است تا نشانههای علو و برتری صاحب اختیار شایسته پرستش را که در سه موضوع خالقیت هستی و خالقیت انسان از یک کرمواره و فعال ساختن بزرگترین کرامت انسانی یعنی تعلیم علم است را به مردم یادآور شود.
2. آیات 6- 19: آماده سازی پیامبر9 برای رویارویی با طغیانگران در برابر دعوت
در این بخش، خدای متعال رسولش را از مقاومت برخی از مردم سرکش در برابر دعوتش آگاه میکند و احساس بینیازی از پروردگار را عامل طغیانگری انسان میداند و با بیان نمونهای روشن از مخالفتهای صورت گرفته در گذشته، وی را برای درگیریهای آینده آماده میسازد. در ادامه پس از اطمینان دادن به آن حضرت9 دربارة تنبیه جریان طاغی، او را از تمکین خواستههای سرکشان برحذر میدارد و راه تقرب به پروردگار را به او نشان میدهد.
فضای فرهنگی حاکم بر جامعه معاصر نزول
با توجه به آنچه که در مقدمه تفسیر آمد و اینکه خدای متعال پیامبر اکرم6 را به عنوان مربی در جامعهای فرستاد که قرار است جامعه مدل تحول باشند و پیامبر 6 با مدد قرآن و با آموزش تدریجی تربیتمدار و روشمند قرآن، این جامعه را تحت تأثیر قرار دهند و از ایشان پایهای برای تحول بسازند، این سؤال پیش میآید که چرا تحول، از دعوت به توحید ربوبی آغاز شد؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است به بررسی وضع پرستش و باورهای اولین دریافت کنندگان پیام قرآن یعنی مردم جزیرةالعرب و مکه اشاره کنیم:
همزمان با ظهور اسلام، کیش غالب عرب بتپرستی بود. اقلیتهایی همچون یهودیت، مسیحیت، حنفیت و صابئین نیز در آن منطقه وجود داشت، اما چندان گسترده نبودند که بتوانند هویت واحد در عربستان (بت پرستی) را تغییر دهند. حنفیان که پیرو دین حضرت ابراهیم بودند،[5] به خدای یگانه و احتمالاً به کیفر و پاداش و روز رستاخیز معتقد بودند.[6] مسیحیت تنها در میان قبیلهی تغلب ـ تیرهای از قبیله ربیعه ـ و غسّان و برخی از افراد قبیلهی قضاعه رواج داشت.[7] در یمن نیز قبایل طی، مذحج، بهراء، سلیح، تنوخ، غسّان و لحم مسیحی بودند؛ البته مهمترین مرکز مسیحیت در یمن، نجران بود.[8] مسیحیت در شهر حیره واقع در شهر عربستان نیز نفوذ داشت.[9]
یهودیانْ چند قرن پیش از ظهور اسلام در یثرب نفوذ یافته بودند و در نقاطی همچون تَیماء، فدک و خیبر حضور داشتند. سه طایفه بنینظیر ، بنی قِینُقاع و بنیقُرَیظه یهودیان یثرب را تشکیل میدادند.[10]
صابئان نیز که خدا را از صفات بد منزه و پیراسته و او را غیرقابل رؤیت و منزه از ستم میدانستند و اعتقاد به واگذاری تدبیر عالم به فلک و کرات آسمانی داشتند، در شهر حرّان بین دجله و فرات بودند.[11]
طبق اسناد، پیروان کیش «مانوی» نیز در عربستان حضور داشتند. یعقوبی در این باره چنین مینگارد: «گروهی از عرب به کیش عرب گرویدند، گروهی دیگر مسیحیت را پذیرفتند و گروهی نیز زندیق گشته به کیش ثنوی (دوگانه پرستی) در آمدند».[12] به عقیدهی صاحبنظران، زنادقه فرقهای از پیروان کیش مانوی بودند که ترکیبی از مسیحیت و مجوسیگری بود.[13]
پرستش اجرام آسمانی مانند خورشید، ماه و برخی ستارگان یکی از انواع بتپرستی در آن زمان بود. عرب جاهلی باور داشت که ستارگان دارای نیروی مرموزی هستند که سرنوشت و مقدرات جهان و جهانیان را رقم میزنند.
گروهی دیگر از مردم عربستان جن و فرشتگان را پرستش میکردند. بنوملیح که شاخهای از خزاعه بودند جن را پرستش میکردند.[14]
در این میان اهل مکه که سابقهی شهرشان به حضور هاجر3و اسماعیل7 در آن سرزمین خشک و بیآب و علف برمیگشت و نسل آنان همان نسل اسماعیل7بود، از نظر اعتقادی سرگذشت جالب توجهی داشتند.
عدنانیان که ساکنان حجاز و نجد و تهامه و از نوادگان اسماعیل بودند، پایبند شریعت ابراهیم بودند.[15] این گروه بهتدریج، آیین توحید را وانهادند و به بتپرستی روی آوردند. گفتهشده شخصی به نام عَمرو بن لحیّ، رییس قبیله خزاعه و متولی کعبه، تحت تأثیر عمالقهی شام که بتپرست بودند، قرار گرفت و از آنان تقاضای بتی کرد و بت «هبل» را به مکه آورد و در مکه نصب کرد و مردم را به پرستش آن دعوت کرد.[16] وی همچنین دو بت «اساف» و «نائله» را در کنار کعبه قرار داد. از پیامبر نقل شده است که عمرو بن لحیّ، عامل انحراف دین اسماعیل و پایهگذار بتپرستی است. بتپرستی اهل مکه چنان گسترده شد که در هنگام فتح مکه، بتهای موجود در این شهر بالغ بر 360 بت بود.
بتپرستان مکه خدا را باور داشتند، او را آفریدگار آسمان و زمین و جهان میدانستند؛ اما همانگونه که اشاره شد، توحید آنان تحریف شد. به باور اهل مکه خدا فرزند و همسر داشت و فرشتگان دختران خدا بودند. آنان میان خداوند و جنها نیز نسبت قائل بودند. بنا بر یک تفسیر، مقصود از خویشی و نسبت خدا با جن ـ در آیهی 158 و 159 سورهی صافات ـ پندار آنان دربارهی ازدواج خدا با جنها بود. به باور آنان فرشتگان ثمرهی این ازدواج بودند.[17]
بت پرستان مکه میان بتها و خدا رابطهای برقرار کردند. آنان بتها را خداوندان کوچک و واسطهی میان خود و «الله» معرفی میکردند و پرستش آنها را موجب نزدیکی به درگاه خدا و رضایت او میدانستند. بتها در نگاه بتپرستان آفریدگار نبودند، اما اموری از عالم به آنها واگذار شده بود و آنها را اختیاردار تدبیر امور هستی به شمار میآوردند. پرستش بتها با هدف جلب توجه این موجودات مُدبِّر در کنار عبادت خدای عزوجل توجیه میشد و این امر عرب مکه را به شرک در عبادت کشاند.
عرب جاهلی و اهل مکه با این اعتقاد آشفته که برخی ریشه در دین ابراهیم حنیف7 و مناسک به یادگار مانده از آن پیامبر اولوالعزم داشت و پیرایههایی که بهتدریج بر اندیشهی توحید و اعمال عبادی نظیر حج و نماز بسته شد و نیز انحراف از عقیدهی توحید به چندگانه پرستی، روزگار میگذراند.
در این شرایط ناگوار و بیماریهای سخت اعتقادی و رفتاری، پیامبر اسلام6 مأمور بازگرداندن مکّیان به اندیشهی ناب توحیدی و رفع پیرایهها از اعتقادات و مناسک و آیین حنیف و توحیدی آنان شد. تحول عمیق و دامنهداری در تمام شئون زندگی مردم حجاز رخ داد و به انقلابی کامل و گسترده در تمام نواحی جزیرةالعرب انجامید و این تحولی بود که با مبارزهی قاطع و پیگیر پیامبر اکرم در موضوع توحید «ربوبیت» آغاز شد.
میتوان گفت فضای مکه، فضای دعوت به توحید ربوبی، توحید پرستش و عبادت و استعانت از طریق مبارزه با باورهای غلط و عقاید منحط دربارهی خدا بود؛ فضایی که زمینهساز مبارزه با پیرایههای مربوط به عقیدهی توحیدی رستاخیز و جزا، و اصلاح باورهای اهل حجاز در موضوع مناسک و عبادات، و فلسفهی اخلاق و احکام بود.
سورهی علق سرآغاز دعوت و مبارزهای بود که در تمام مدت حضور پیامبر اکرم در مکه تعقیب شد و چهرهی غالب سورههای مکی را تشکیل میداد. خدای متعال در سورهی علق، تحول را از خواندن مردم به توحید ربوبی و نادرست دانستن جمع میان توحید آفریدگاری و شرک در تدبیر هستی آغاز نمود. اهمیت آغاز تحول از بیان انحصار تدبیر عالم به خدای متعال روشن است.
همهی پیامهای دغدغهآور و بشارتها، همهی هدایتها و راهبریها تنها به پذیرش توحید در امر ربوبیت وابسته است. اگر انسان گمان کند که در تدبیر عالم، عوامل مشترک دیگری با خدای متعال نقش دارند و خواست آن عوامل نیز در سعادت بشر دخالت دارد، دلیلی بر پذیرش سخنان مدعی رسالت از سوی پروردگار واحد وجود ندارد؛ بنابراین اولین گام در حرکت به سوی تحول، کنارزدن صاحب اختیاران دیگر و انحصار آن به خدای آفریدگار و مدبر تمام هستی است و تا نیاز به این خالق و مدبر احساس نشود، تغییر و تحول همهجانبه در انسان آغاز نمیشود.
گام تحول
اولین گام تغییر و تحول جامعه، احساس نیاز به پروردگار از طریقِ آشناساختن مردم با ویژگیهای منحصر به فرد وی است.
در اینجا لازم می دانم تذکر دهم که قرآن کتاب تحول است. نازل شد تا انسانها را در هر مستوای فرهنگی و با هر زبان و در هر زمان تحت تأثیر همه جانبهی فردی و اجتماعی قرار دهد و بینشها، گرایشها و رفتارش را به سود رشد و کمالش تغییر دهد. با شکوفایی استعدادهای به ودیعت نهاده شده در آفرینش انسان، رنجها و شقاوتهای ابدی را از او دور، و حیات طیبه در دنیا و سعادت را در آخرت برای وی تأمین کند.
در این هدف بزرگ، مردم عصر و مصر پیامبر اکرم 6، مدل و نمونه برای تحول بودند، و تحول و تربیت آنها و رفع چالش های احتمالی، فرصتی برای شناساندن راه تربیت و تحول دیگر انسان ها و کشف مدل تحول بود. از این رو شناخت گام های تحول موضوعی مهم و قابل توجه مربیان ارزیابی میشود.
شأن نزول
غالب تفاسیر اهلسنت و برخی تفاسیر شیعه، داستانِ آغاز رسالت پیامبر اکرم6 را به نقل از عایشه با این مضمون نقل کردهاند: «حضرت محمد 6 پس از شب زندهداریها و عبادتهایش در غار حراء، با فرشتة وحی روبهرو شد. فرشته، او را امر به خواندن اولین آیات سورة علق کرد. پیامبر6 پس از خواندن آیات، سوره را فرا میگیرد و با قلبی مضطرب و پرهیجان به مکه باز میگردد. او پس از ورود بر همسرش، خدیجه بنت خویلد3، و نقل ماجرا، به او میگوید: «بر جان خود میترسم(کنایه از ترس از جنون)». خدیجه3 نیز این چنین به او دلداری میدهد: «ابداً چنین چیزی نیست. هرگز خدا تو را خوار نمیکند؛ زیرا تو شخصی نیکوکار، اهل صلة رحم، تحمل، بردباری، پوشاندن برهنگان، یاوری گرفتاران و مهماننواز هستی.»
آنگاه خدیجه3، پیامبر6 را نزد پسر عمویش "ورقة بننوفل"، که در عهد بتپرستی به کیش نصرانیت در آمده بود، برد. ورقه زبان عبرانی میدانست و انجیل را بهطور کامل به این زبان مینگاشت. خدیجه3 از او تقاضا کرد که به سخنان محمد6 گوش فرا دهد. ورقه پس از پرسش از پیامبر6 و شنیدن جریان، چنین گفت: «این همان ناموسی است که خدا بر موسایش نازل کرد و ای کاش! من در آن درخت، شاخهای بودم و ای کاش! زنده میماندم، تا آن روزی که قومت، تو را از مکه بیرون میکنند.» رسول خدا6 پرسید: «آیا بیرونکنندگان من، قوم من خواهند بود؟» ورقه گفت: «آری، هیچ پیامبری مثل آنچه تو آوردی، نیاورده مگر اینکه قومش بدو هجوم بردند و با وی دشمنی کردند و من اگر آن روز را دریابم، تو را صمیمانه یاری خواهم کرد.»[18]
روایات تاریخی که آغاز رسالت پیامبر6 را این چنین نقل کردهاند، با فرض صحت سند به دلایل زیر پذیرفتنی نیستند:
1. این افسانه با مفاد صریح آیات قرآن منافات دارد؛ چنانکه در آیات از بصیرت، حجت، و برهان الهی پیامبر اکرم6 بر رسالتش یاد میکند: «قُلْ إِنِّی عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی؛[19] بگو من از جانب پروردگارم دلیل آشکاری دارم»؛ «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا اِلَی اللهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی؛[20] بگو: این است راه من، که من و هر کس را پیرویام کرد، با بینایی به سوی خدا دعوت میکنم.» در حالی که افسانهسرایان، برهان و بصیرت پیامبر6 را به گفتار همسرش خدیجه3 و ورقة بننوفل محدود کردهاند و رفع تردید آن حضرت6 را در اطمینانِ خاطری شمردهاند که این دو به حضرت محمد6 دادند؛
2. نزول وحی بر حضرت رسول6 مطلب بیسابقه و غیرمنتظره نبود. آنچه با نزول سورة علق اتفاق افتاد، آغاز رسالت و بعثت آن حضرت6 بود؛ اما حضرت محمد6 پیش از آن جریان، نبی بود و بر وی وحی میشد، لکن به ابلاغش مأمور نبود. او از همان کودکی با پدیدة وحی ارتباط داشت. امیرمؤمنان علی7 این حقیقت را چنین نقل میکند: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ سُبْحانَهُ بِهِ6 مِنْ لَدُن اَنْ کانَ فَطیماً اَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَریقَ المَکارِمِ وَ مَحَاسِنِ اَخْلاقِ العَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ؛[21] از آنگاه که حضرت محمد6 از شیر گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را همدم او ساخت، تا شب و روز، او را در اخلاق کریمانه و نیکوی عالم پیش برد.» در نتیجه جایی برای شک و تردید آن حضرت6 باقی نمیماند. البته امکان نگرانی وی از سنگینی رسالتی که بر دوش گرفته وجود دارد، اما این موضوع ربطی به شک در وحی و این افسانه ندارد؛
3. وجود نقلهای گوناگون و متناقض از این حادثه در منابع تاریخی؛
4. ایمان نیاوردن ورقه به پیامبر اکرم6 با وجود زنده بودن وی در زمان ظهور اسلام، حتّی تا هنگام مشاهدة شکنجه بلال ـ به دلیل اسلام آوردنش ـ به دست سران قریش، از موارد نقض این قصّه است که از نگاه نقادانه محققان مخفی نمانده است.[22]
فضیلت سوره
در فضیلت قرائت این سوره، از امام صادق7 نقل شده است که فرمود:
«مَنْ قَرَأَ فی نَومِهِ أَوْ لَیْلَتِهِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک ثُمَّ مَاتَ فِی یَوْمِهِ أَوْ لَیْلَتِهِ مَاتَ شَهِیداً وَ بَعَثَهُ اللَّهُ شَهِیداً وَ أَحْیَاهُ شَهِیداً وَ کَانَ کَمَنْ ضَرَبَ بِسَیْفِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ؛[23] هر کس در روز یا شب سورهی إقرأ باسم ربک را بخواند، و در همان شب یا روز بمیرد، شهید از دنیا رفته است و خداوند او را شهید مبعوث میکند و در صف شهیدان جاى مىدهد، و در قیامت همچون کسى است که با شمشیر در راه خدا با پیامبر خدا9 جهاد کرده است.»
شاید این فضیلت، با مهمترین و کلیدیترین پیام قرآن، که در سورة علق بیان شده، ارتباط داشته باشد: در این سوره احساس نیاز به پروردگار و پذیرش او به عنوان شایستهترین صاحب اختیاری که حق تدبیر امور انسان را دارد، مطرح شده است. با پذیرش ربوبیت، که سنگ بنای تحول و اصلاح آدمیان است، انسان به اطاعت و بندگی خدا راه میبرد و تسلیم اوامر الهی میشود. بنابراین ترغیب به مطالعهی سوره و بیان فضیلتی این چنین، موجه مینماید.
[1] . ر.ک: فخر رازی، مفاتیج الغیب (تفسیر کبیر)، ج 32، ص 215 و زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 4، ص 775.
[2] . بخاری، الصحیح، ج 6، ص 200، ح 7.
[3] . ر.ک: طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 30، ص 164 ـ 166؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 21، ص 122؛ سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر بالمأثور، ج 6، ص 370.
[4] . طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 322 و 325 ـ 326.
[5]. طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 216.
[6]. پیشوایی، تاریخ اسلام، ص 67.
[7]. الابهشتی، المسطرف فی کل فن مستطرف، ج2، ص 88.
[8]. پیشین، ص 70.
[9]. همان، 71.
[10]. همان، 72.
[11]. همان.
[12]. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج1، ص 261.
[13] . همان، به نقل از: شهرستانی، الملل و النحل، ص 224.
[14]. همان، ص 78.
[15]. یعقوبی، همان، ج1، ص 224.
[16]. همان، ج2، ص 224.
[17] . ر.ک: سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر بالمأثور، ج7، ص 133 و طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص 640.
[18]. همانند ابن جریر طبری، جامع البیان، ج 30، ص318؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 528 و ثعلبی، الکشف و البیان، ج10، ص 245 و تفاسیر دیگر.
[19] . انعام 55/ 57.
[20] . یوسف 53/ 108.
[21]. نهج البلاغه، خطبة 192 (خطبة قاصعه).
[22] . جهت اطلاع بیشتر ر.ک: طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 327؛ فضل الله، من وحی القرآن، ج 24، ص 331؛ معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 72 تا 100؛ مدرسی یزدی، من هدی القرآن، ج 18، ص 218؛ مکارم شیرازی، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج 20، ص 318 و دیگر تفاسیر.
[23] . عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 608.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.