متن سخنان استاد بهجت پور پیرامون مهندسی فرهنگی و قرآن در جمع دانش پژوهان تخصصی تفسیر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
باسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد ص وآله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین
دوستان در مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن امر فرمودند که در این نوبت
قدری پیرامون قرآن و مهندسی فرهنگی با شما مطالبی را مطرح کنیم. البته
امیدوارم که بحث به گونهای پیش برود که دوستان هم مشارکت کنند و نکاتی که
به نظرشان میرسدرا بیان فرمایند و مجموعه بحث ما را در نفوذ هرچه بیشتر و
بهتر مباحث قرآنی در عرصههای مختلف فرهنگی و اجتماعی مشور یاریگر باشد.
برای آنکه یک نظریه و یک موضوعی که شاید نوآوری باشد را مطرح کنند، اول
باید بیان مساله کنند. یعنی چه مساله ای باعث میشود ذهن به سمت حل موضوعی
خاص منعطف شود. ابتدا به بیان مساله می پردازیم و سپس دستیافتههایی که
این حقیر در این مدت مطالعات در این باب را عرضه کنم.
بیان مساله:
امروزه
سوال بزرگی که در پیش روی مربیان، مدیران و مسئولین نظام اسلامی ما
میباشد، این است که چگونه پدیدههای دین و فرهنگ، و نیز ارزشهای فرهنگی،
رفتار فرهنگی و اسلامیمان را در جامعه تثبیت و مانا کنیم و با پایشها و
مراقبتهای مناسب، جلوی به حاشیه رانده شدن و حذف شدن احتمالی آنها را
بگیریم.
بیتردید نظام ما یک نظام فرهنگی و برخاسته از دین و منابع اسلامی است و
آرزوی همه کسانی که در این راه تلاش و نظام شاهنشاهی را نابود کردند، این
بود که نظامی را به پا دارند که نه تنها ضد دین و یا سکولار نیست، بلکه دین
را در عرصه های مختلف زندگی مردم و تصمیمگیریها و تصمیمسازیها دخالت
میدهد.
در طول 35 سال گذشته از انقلاب اسلامی، مطالعات فراوان و تلاشهای
بسیار شایستهای در مفهوم شناسی و شکافت عمیق مطالب مرتبط با عرصه دین و
مفاهیم دینی انجام شده است و هر دانشمند و پژوهشگر حوزه دین که آمد، گرهی
را جلوتر از دیگران گشوده و راه را برای دیگران هموار نموده است و ما امروز
پس از گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی، گرهگشاییهای دینی، علمی زیادی در
عرصه مطالب مرتبط با دین به وجود آوردهایم و دین در تمام عرصههای زندگی و
اجتماع مطرح شده است و درک ما نیز از مفاهیم دینی همچون توحید، نبوت، معاد
و رستاخیز، اخلاقیات، اخلاقیات فردی و اجتماعی، احکام، احکام فقهی و حقوقی
بسیار متفاوت با قبل است و ارتباطی که حتی مباحث حوزه دین با حوزههای
علوم مثل علوم انسانی، علوم اجتماعی و حتی در حوزه علوم طبیعی پیدا کرده
است، اطلاعات بسیار ذی قیمت و ارزشمندی را در اختیار ما قرار داده است.
اما همه اینها، نگرانی ما در زمینه بافت اجتماعی و مدیریت فرهنگی کشور
را مرتفع نکرده است. ما از نظر محتوا محصول فراوانی را تولید کردهایم، اما
از نظر روش، سازماندهی خوبی به این مجموعه اطلاعات ندادهایم و در انتقال
مناسبشان به مخاطبین دچار مشکل هستیم. خط انتقال مفاهیم دینی و کیفیت
انتقال مفاهیم دینی به جامعه را هنوز کشف نکردهایم و بیتردید باید گفت که
امروز ما از جهت انتقال مفاهیم دینی دچار هر ج و مرج فرهنگی یا هرج و مرج
در مدیریت فرهنگی هستیم.
شاید به تعداد مبلغینی که در مجموعهای باشند، اگر یک مجموعه را
دراختیار ایشان به نوبت بگذارند و به تدریج و به نوبت هر یک از ایشان
بخواهند مباحثی را با مخاطبین خاص مطرح نمایند، به تعداد افراد، راهها یا
موضوعات مختلفی را پیشنهاد خواهند کرد. از اهمیت توحید تا توحید ذات و صفات
و افعال و عبودیت تا از نقش دین در رندگی و اهمیت آفتزدایی از دین و همین
طور شماره کردن تا انتهای این صف.
ممکن است که یک دبیرستان یا یک مجموعه در اختیار باشد، و مفاهیم دینی
هم فراوان و نیازها هم گسترده، اما ما نمیدانیم چه باید بکنیم؟ و تشخیص
این را به تجربهها و حتی گاهی به احساس خود از نیاز و یا گاهی به تحقیقات
خود در حوزه خاص تخصصی خود واگذار کردهایم. من امروز آیهای را تفسیر
کردهام و به مذاقم خوش آمده و همان را در کلاس دبیرستان یا دانشگاه و ...
مطرح میکنم. همه تصور میکنند چون برای خودشان خوب است، همان را تبدیل به
یک بحث کرده و چند جلسه پیرامون آن صحبت مینمایند و با خود تصور میکنند
که برای همه هم خوب خواهد بود.
مساله ما آن است که چگونه باید مفاهیم دینی، معارف دینی، ارزش های
دینی را سازمان دهیم که این سازمان، معقول، هوشمندانه، جهتدار و منتج به
نتیجه باشد؟
اینجاست که پای موضوعی تحت عنوان مهندسی فرهنگی به میان میآید.
در اینجا ابتدا میبایستی بر روی چند اصطلاح به توافق برسیم:
فرهنگ: نظاموارهای
از باورها و مفروضات اساسی، ارزشها، آداب و الگوهای رفتاری ریشه دار و
دیرپا و نمادها و موضوعات که ادارکات، رفتار و مناسبات جامعه را جهت و شکل
میدهد و هویت آن را میسازد. یعنی آنکه همه آنچه که در قالب عقاید،
ارزشها، رفتار، آداب و سنن که به شکلی پایدار در جامعه حضور پیدا میکند،
اسم آن بشود فرهنگ که مجموعه اینها هویت جامعه را میسازد. مثلا وقتی از
فرهنگ طلبگی صحبت میشود، یعنی طلبگی یک سری ارزشها، باورها، آداب، و
ادراکات خاص و ویژه دارد که نهادینه و ماندگار و مانا شدهاند و نفوذ پیدا
کردهاند و مجموع آنها را به عنوان فرهنگ طلبگی میشناسیم. جامعه نیز
همینطور است و وقتی از فرهنگ جامعه سخن میگوییم، از این بخش مانا و
ریشهدار ارزشها، باورها و مفروضات صحبت میکنیم؛ یعنی مثلا آیا این چیز
الگوی ما هست یا نیست؟ و این را همه باور کردهایم.
اما مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی دو مقوله هستند. مهندسی فرهنگ در
حوزه جامعهشناسی و علوم اجتماعی مطرح میشود و مهندسی فرهنگی در حوزه
مردمشناسی (دانشی در رابطه با مردم و شناخت ایشان)
مهندسی فرهنگ: فرایند
بازشناسی، آسیب شناسی، پالایش و ارتقاء بخش فرهنگ و جهتدهی آن } حال در
ایران و بر اساس اسلام{ بر پایه هویت اصیل اسلامی ایرانی با توجه به
مقتضیات زمان و مکان و شرایط ملی و جهانی است.
یعنی آنکه اگر اینها را کنار هم بگذاریم، اصولا فرهنگ این جامعه چیست و
داشتههایش چه هستند؟ چه آسیبی دیده است؟ چه پالایشی در آن باید صورت
بگیرد؟ چه عرفیات و رسوم و بدعتهایی هست و نباید باشد؟ وقتی مجموعه بخش
فرهنگ یک کشور، یک منطقه یا موضوع را مثلا ایران اسلامی، بازشناسی میکنید،
دارید مهندسی فرهنگ میکنید که یک دانش مرتبط با علوم اجتماعی است و در
اینجا بیشتر به نهادها و سازهها و ساختارها توجه میشود. فرض کنیدحوزه،
دانشگاه، بازار، آموزش و پرورش همه نهادهای فرهنگی هستند و مجموعه اینها را
وقتی بازشناسی، آسیبشناسی، پالایش و ... میکنید و اشکالاتی که در ان
هسترا برطرف میکنید، در حال مهندسی فرهنگ هستید.
مهندسی فرهنگی: فرایند
بازطراحی، اصلاح، و ارتقاء شئون و مناسبات نظامهای مختلف فرهنگی،
اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی کشور مبتنی بر فرهنگ مهندسی شده است، با توجه به
شرایط و اقتضائات ملی و جهانی.
مثلا مردم در حوزههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی چه مناسباتی
دارند و چه میکنند و چه نوع رفتاری را با هم انجام میدهند؟ شما وقتی این
را بازطراحی یا اصلاح کنید و یا شئون و مناسبات بین مردم را ارتقا دهید،
دارید مهندسی فرهنگی میکنید.
رصد و پایش فرهنگی: مطالعه،
توصیف، تحلیل، تبیین، و پیش بینی نظاممند و مستمر الگو در روند تغییر و
تحول در باورها و اعتقادات، ارزشها، هنجارها، رفتارها، مصنوعات و نمادهای
فرهنگی در سطوح ملی و بین المللی، به منظور مساله شناسی فرهنگی و اعمال
مدیریت راهبردی فرهنگی در چارچوب نقشه مهندسی فرهنگی کشور است.
این تعاریف میگوید: برای اینکه جامعهای مثل ایران بر اساس مکتبی مثل
اسلام موضوع مطالعه قرار بگیرد، اولین و مهمترین کار آن است که برای
مهندسی و بازطراحی نهادها (در حوزه مهندسی فرهنگ) و روابط (در حوزه مهندسی
فرهنگی)، بایستی مطالعه و ارزیابی و بررسی کنیم.
سوال اصلی آن است که: این مهندسی را از کجا بیاوریم؟ محتوای
دین روشن است. ارزشهای مطلوب دینی، باورهای دینی، رفتارهای دینی مورد
انتظار از مردم، روشن، و جامعه هم روشن که جامعه ایرانی شیعه اثنی عشری که
ارادتمند به اسلام و قرآن و پیامبر و اهل بیت است. این مهندسی که اولویتها
را طراحی و تعیین کند، آسیب ها را شناسایی نموده و نحوه رفع آسیبها و
درمان را برای ما بگوید و روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی را اصلاح کند را
از کجا بیاوریم؟
آنچه تا الان عمل شد ه و امکان دارد در آینده هم روی همین روشها برخی
اصرار کنند، آن است که این تجربههای بشری است و ما با تجربه و مطالعه به
روشهایی دست مییابیم، این روشها را اجرا میکنیم و به نتیجه هم خواهیم
رسید. اما جای این سوال باقی میماند که از کجا که این روشها قابل دفاع
باشد یا اطمینان به نتیجهاش باشد و بتوان نتایجش را پیشبینی کرد یا بتوان
چشم انداز روشنی درباره آن داشته باشیم و تنها میتوان گفت: چون این مدل
در بخش فرهنگ اقتصادی در فلان کشور اجرا شده است و جواب داده، پس ما هم
میتوانیم اجرا کنیم.
اما همیشه این دغدغه وجود دارد که در حوزه مهندسی، پذیرش مردم،
انتظارات مردم، ابزار انگیزش مردم و ... دخالت دارد و مردم ایران وسایل و
منابعی برای انگیزش دارند که در اختیار دیگران نیست و یا آن کشورها چیزهایی
دارند که ما از آن استفاده نمیکنیم، لذا در همین فضا، از بومیسازی صحبت
به میان میآید و اینکه مهندسی هر منطقه را به تناسب خودش انجام دهند.
آنچه بنده بعد از طرح مساله و بیان این چند تعریف خدمتتان عرض میکنم،
چیزی است که بنده به آن رسیدم و در مورد آن مطالعات انجام دادم و میخواهم
خدمتتان عرض کنم آن است که:
ما می توانیم همچنان که محتوا
را از دین میگیریم، روش را هم از دین بگیریم. اسلام همانطور که منبع غنی
محتوا است، همانطور با قدری مطالعه و تلاش، منبع قوی، ریشهدار و دارای
درصد بالای اطمینان از نتیجه در حوزه روش و مهندسی است، به شرطی که بتوانیم
مجموعه منابع خود در اسلام را سازمان مناسب دهیم.
اگر بتوانیم منابعمان در اسلام را سازمان مناسب دهیم و روشهای درون
دینی را کشف کنیم و کیفیتهای ارتباط بین مجموعه منابعمان را (مثل کتاب و
سنت و عقل) را خوب شناسایی و طراحی کنیم، رسیدن به مهندسی فرهنگ یا مهندسی
فرهنگی بر اساس منابع اسلامی کار دشواری نیست و چرا ما وامدار دین خود در
این مساله نباشیم؟
اما چگونه؟
مهندسی در جایی اتفاق میافتد
که منابع شما و ما در خلأ و به عنوان مجموعههای ذهنی یا گزارههای حقیقی
ابراز نشده باشد؛ بلکه این منابع وقتی به مردم انتقال داده میشود، کاملا
سطح و سقف مخاطبان و دغدغههای ایشان را در نظر گرفته باشد و تغییر مخاطبان
مورد توجه باشد. به اصطلاح اگر منابع دینی ما صرفا یک
گزارههای دینی مثل دانشهای کلام، منطق، فقه و یا اخلاق، هویت دانشی داشته
باشد که وقتی ما گزارههایش را مطرح میکنیم، ناظر به فرد و شخص خاصی
نیست، هیچگاه نمیشود از آن روش درآورد. میدانیم که این دانشها دستساخت
بشر است.
اینکه در علم کلام ابتدا نیاز بشر به دین و بعد توحید ذات و افعال و
صفات و ... مطرح میشود، را پیامبر و ائمه نفرمودهاند و به تجربه بشر به
دست آمده، آن هم تجربه آموزشی نه تجربه عمل و تغییر میدانی.
اینکه فقه را ما به این شکل ساختیم که مثلا از اجتهاد و تقلید شروع و
با طهارات و نجاسات، نماز وروزه و خمس و حج ادامه و تا دیات خاتمه پیدا کند
از کجاست؟ اینها تنظیم دانشی همین مطالب و معارف است یا متخذ از متن منابع
دینی است؟
همچنین در علم اخلاق چه فردی و چه اجتماعی و چه بر اساس تقسیم مرسوم
امروزین که اخلاق عبودیت یا اخلاق بندگی (رابطه انسان با خدا)، اخلاق فردی
(رابطه انسان با خود)، اخلاق اجتماعی (رابطه انسان با مردم) و اخلاق طبیعی و
زیستی (رابطه انسان با طبیعت و پدیدههای هستی)، تجربه عملیات و دستهبندی
روشن مطالب برای انتقال مفاهیم به دیگران است.
سوال اصلی این است که دین در
هنگام بیان مطالب (در آن بیان اول خودش) آیا این روشها را ابداع و ایجاد
کرد یا مدل خاص خودش را داشت و مهم تر از آن اینکه آیا دین مخاطبین خود را
نادیده گرفت یا گزارههای آن ناظر به واقع بود؟ به تعبیر امروزین text و
context (متن و واقع) . بعضی سخنها ناظر به واقع است؛ مثل روزنامهها که
یا توصییف و توصیهی آن چیزی است که در خارج است. دین نیز متنی ناظر به
واقع است.
پس در گام اول برای پاسخگویی به سوال اصلی، ابتدا باید به این سوال پاسخ داد که قرآن
کریم و پس از آن روایات اهل بیت، متنهای ناظر به واقع است یا متنهای
بریده از واقع؟ مثلا اگر میگوید: تبت یدا ابی لهب و تب، یا ن والقلم و ما
یستطرون، والضحی و اللیل اذا سجی ما ودعک ربک و ماقلی، یا ذرنی و من خلقت
وحیدا و ...، آیا این آیات ناظر به یک شخص بیرونی است.
ما برای آنکه به تدریج به سمت روش برویم، اول باید این را حل کنیم که
این متن، ناظر به واقع است و مفسرین یکی از دغدغههایشان فهم اسباب نزول
است، یعنی واقعهای در بیرون پیش آمد که این آیه نازل شد که اگر مفسر
بتواند آن واقع را بفهمد، فهمش از اینکه چرا این جمله گفته شده، بالا
میرود. مثلا چرا در سوره کافرون دو بار گفته است: «و لا انتم عابدون ما
اعبد» یا چرا در سوره کوثر گفته : « انا اعطیناک الکوثر». اما در عین اینکه
این متن ناظر به واقع است و در امور جزیی وارد میشود، نباید فراموش کرد
که این کتاب رسالتش جهانی است و آمده است که نذیرا للبشر، ذکری للبشر، ذکر
للعالمین باشد و پیامبر هم خاتم پیامبران است.
در سنت نیز به همین شکل است و ما شاهد انبوهی از روایات هستیم که محصول
سوال و جواب است. حادثهای در بیرون اتفاق میافتاد و امام 7 جواب آن
حادثه را میدادند ؛ حتی به گونهای بود که گاهی شکل قضیه شخصیه به خودش
میگرفت و ما باید انتزاع مفهوم عام از آن کنیم و آن را به شکل قضیه حقیقیه
در آوریم.
پس اول باید این متن را هرچه نزدیکتر به واقع بفهمیم و سپس از آن
مفهوم عام و قاعده عام استخراج کنیم. مثلا فَسَْئلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ
إِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُون که خطابش با مشرک مکی است که اگر در وحی شک
دارید، بروید و از علمای یهود ونصاری بپرسید. این متن ناظر به آن مشکل و
گره بود و امروز عالم دین پس از تفسیر، مفهومِ عامِ ضرورت رجوع عالم به
جاهل را از آن درمیآوریم. گاهی هم قرآن خودش در ذیل قضایای شخصیه، قضایای
عام میدهد همانند ان الانسان لفی خسر یا ان الانسان خلق هلوعا و ترکیب
اینهاست که این این متن را ساخته است.
گام دوم برای حل مساله:
ما معمولا در مطالعات اسلامیمان مطالعات در مورد کلیات قرآن و مفاهیم عام
را خوب انجام داده و میدهیم، اما مطالعه از حیث نزول تدریجی چطور؟ مگر نه
اینکه این کتاب کتابی است که تدریجی نازل شده است؟ چرا مطالعات ما روی
حکمت نزول تدریجی و فهمی که از نزول تدریجی آیات و سور باید اتفاق بیفتد،
متمرکز نشده است؟ جواب آن است که ما تاکنون به دنبال محتوای دین بودهایم و
محتواگرا بودهایم. یعنی میخواستیم بدانیم مثلا امر به معروف و نهی از
منکر چه ارزشی دارد؟ و راجع به چه چیزهایی واجب است و اگر انجام دادیم، چه
اثری دارد و اگر انجام نشود، چه؟ در میان واجبات دینی چه جایگاهی دارد و
... که همگی از مباحث معرفتی محتوایی است.
اما اگر این سوال پیش میآمد ـ
که امروزه پیش آمده ـ خدای متعال چگونه مسأله امر به معروف و نهی از منکر
را در نزول تدریجی وارد زندگی مردم کرد و تبدیل به بخشی از هویت ایشان شد؟،
در آن شرایط برخورد ما با این متن و مطالعات ما در این متن، مطالعات نزول
تدریجی می شد نه مطالعات برآمده از فهم متن فراهم شده و جمع شده که
متاسفانه امروزه جای آن خالی است و تابحال کتابی نیامده که سیر نزول این
احکام و معارف و رتبه هر یک و چگونگی شروع و ختم و نیز راهی که بین این
شروع تا ختم است را توضیح دهد.
مگر قرآن خود نمیگوید که :« وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ
عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً» و نیز « وَ قَالَ
الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً
وَاحِدَةً کَذٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً
»؛ این علی مکث بودن و خواندن با درنگ بر مردم فوایدی دارد. آیا کسی آمده
است ببیند در تک تک مفاهیم دینی یا در مجموعه مفاهیم دینی این مفهوم چگونه
خود را نشان داده است؟ یا اینکه به پیامبر اشکال میگیرند که چرا یکباره
نازل نشد، ایشان میگوید: لنثبت به فوادک. کسی تحقیق کرده که این مراتب
تثبیت قلب پیامبر به تدریج چگونه اتفاق افتاد و چه فرایندی را طی کرد؟ این
دو آیه صریحا از روش صحبت میکند و میگوید نزول تدریجی قرآن پیام خاصی
داشته که این پیام، معرفتی نیست بلکه پیام تغییر، تحول و از همه مهمتر
تربیت است.
خدای متعال به عنوان خدای حکیم جامعهای را موضوع تربیت، تحول و تغییر
در نزد پیامبر 6 قرار داد که از نقطه «وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین»
آغاز می شود و تا نقطه « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ
أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً
سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی
وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ
مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ
فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ
بِهِمُ الْکُفَّارَ » ادامه پیدا می کند و جامعه کارش به جایی میرسد که
حتی باغبانش از رشدش تعجب میکند.
متاسفانه ما این فرایند را مطالعه
نکردهایم که خداوند چه کرد که آن جامعه عرب جاهلی و به شدت منحط ( در
مطالعات مردم شناسانه) کارشان به اینجا رسید که این شدند که در آیه توصیف
آن آمده است؟ آیا بین این دو نقطه ابتدا تا انتها روشی بوده است یا نه؟
مطالعات نزول تدریجی یعنی تلاش
برای کشف فهم این فرایندها و اینکه چگونه خدای متعال به عنوان رب و مالک
مدبر، آن جامعه و فرهنگ دینی آن را مهندسی کرد و چطور تغییر (چیزهایی که در
جامعه بود که نباید میبود) و تحول (چیزهایی که در جامعه نبود و میبایست
باشد) ایجاد کرد و نقش قرآن در این بین چه بود و چه ظرفیتهایی را در
اختبار پیامبر 6 گذاشت؟؛ چرا که پیامبر هم حرکتش بر اساس آیات 16 ـ 19 سوره
قیامت تابع قرآن بود و پشت سر قرآن حرکت می کرد و جلوتر از آن نمیرفت.
اینکه در آنجا چه اتفاقی افتاد یعنی کشف فرایند تغییر یعنی شناخت
مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی قرآنی که کار بزرگ و اولی بود که می بایست
انجام شود اما متاسفانه این مطالعات به تاخیر افتاده است.
پس در گام دوم باید به سراغ قرآنی که متنی است ناظر به واقع برویم و به
مطالعه نزول تدریجی قرآن برای کشف روش بپردازیم نه هویت جمعی قرآن. مثلا
در پاسخ به این سوالات، جوابهای قرآن را در آوریم: روش موحدسازی جامعه
چیست؟ روش معادباوری در جامعه از نگاه قرآن چیست؟ روش عدل خواهی، روش
اعتلای زن در جامعه، روش حرکت متعادل انسان در جامعه، روش به عفت کشاندن
جامعه، روش احیای روح زکات، نماز و حیاء و عفاف در جامعه چیست؟ پاسخ به این
سوالها در گرو فهم نزول تدریجی است که عرصه بزرگی از کار علمی کشف نشده
را در جلوی ما باز میکند.
گام سوم برای
پاسخ به سوال اصلی این است که: حال که ما میخواهیم نزول تدریجی را بفهمیم،
قرآن صریحا گفته لتنذر ام القری و من حولها یا هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی
الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُم تصریح می کند که قرآن را نازل کردیم که
این عربها را هدایت و تعلیم و تزکیه کنی و در سوره ابراهیم که آورده است:
الر کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ
إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ
پس نزول تدریجی معطوف به تغییر جامعه اول است و آخرین منهم لما یلحقوا
بهم از ایشان میگیرند. ما برای آنکه دقیقا به مهندسی برسیم باید گام سوم
را برداریم.
گام سوم: شناخت ترتیب نزول و پیگیری سوره ها در آن و شناخت چگونگی تغییرات از طریق آن.
پیامبر پس از نزول سورهها و آیات آن، عمل می کرد و آیات را می فهمید و
دستورات را بیان میکرد. مطالعه تدریجی ما برای کشف روش مهندسی چاره ای
ندارد مگر آنکه از مسیر ترتیب نزول بگذرد؛ مسیر خاصی که خود قرآن طی کرد و
با پیامبر باید از غار حراء پایین آمد و تا سال دهم هجری در مدینه رفت و
این مسیر 23 ساله را همگام با وحی تعقیب کرد. اگر مطالعات ما در این مسیر
بیفتد، به مهندسی ها دست پیدا می کنیم.
تا بدینجا سوال اصلی این بود که چگونه معارف دین را در جامعه مطرح کنیم
تا از دل آن تغییر رفتار را شاهد باشیم و نتیجه بگیریم که در پاسخ گفتیم:
برای شناخت مهندسی باید یک الگوی درون دینی متقن و حکیمانه و آسمانی داشته
باشیم. این الگوی متقن در قرآن اتفاق افتاد. پیامبر بود که به مدد قرآن این
مسیر را سامان داد و این مهندسی بر اساس نزول ایات و سور قرآن صورت گرفت.
پیامبر راه را گذاشت و روش را از ابتدا تا انتها هم در تحول جامعه (مهندسی
فرهنگ) و هم در هر مورد تحول مثل توحید، معاد، و ... نشان داد و بر اساس یک
مدل حکیمانه پیش رفت.
مدل حکیمانه چه میگوید: خیلی
مختصر آن این است که پیامبر 6 آمدو ابتدا حرکتی را ایجاد کرد، سپس
توصیههایی نمود، مردم واکنش های مختلفی نشان داده و برخی پذیرفته و برخی
در مقابل ایستادند و برخی بیخیال از کنار آن رد شدند و قرآن مطابق واکنش
های مختلف، آنها که همراه بودند، گام بعدی را برایشان برداشت و آنها که
منفی یا بیتفاوت بودند را پاسخ داد و چالشی را که ایجاد کرده بودند، حل
کرد. اینگونه نبود که همه در مقابل پیامبر به صورت یکسان مقل یک مجموعه
بیاختیار مجبور به پذیرش باشند؛ بلکه برخی مخالفت کردند و برخی موافق
بودند؛ برخی شاک بودند و برخی ابهام داشتند و میبایست ابهامشان رفع شود.
قرآن بدینگونه بود که مطلب را مطرح میکرد و جامعه منفعل میشد و پی از آن
قرآن به پاسخ انفعالات میپرداخت. اینکه قرآن در کنار حادثههاست، معنایش
این نیست که قرآن همچون صفحه حوادث روزنامهها باشد و اگر حادثه نبود،
حرفها زده نمیشد؛ بلکه قرآن خودش جامعه را منفعل میکرد و سپس با پایش آن،
پاسخ انفعالها را می داد و در کنار قرآن، پیامبر ص بود که ایشان برای
رهبری این تحول مدیریت و مراقبت میشد. پس قرآن همزمان با هم موافقین و
مخالفین و پیامبر را در مسیر خود میبرد و این حرکت دائما ادامه داشت تا
علی رغم همه مشکلات آن، شبه جزیره عربستان، موحد و تبدیل به پایگاه امت
اسلامی شد، و بساط شرک از آن برچیده شد.
گام چهارم:
پیامبر به مدد قرآن این راه را گذاشت اما این راه ترمیم و تکمیل نیاز داشت و همه مطالب در قرآن نبود. در این مرحله چه اتفاقی افتاد؟ فرض
کنید که جاده ای از قم به سمت تهران کشیده شود و هرکس که بخواهد به تهران
برود، باید از اینجا برود. این جاده پس از گذشت مدت زمانی نیاز به ترمیم و
تعمیر و نگهداری و تکمیل دارد. باید در آن چراغ راهنمایی، نرده خاص و ...
گذاشت و به گشترش شانههای خاکی آن اقدام کرد و پارکینگ و محل استراحت در
آن ایجاد کرد.
حال سوال این است که این ترمیم و تکمیل و تعمیر و نگهداری چگونه انجام شد؟ پاسخ آن است که این
موارد به وحی دوم است که به نام وحی تبیینی عرضه شد و تا پیامبر زنده بود
ایشان و پس از ایشان ائمه راه ایشان را ادامه دادند و ما برای فهم صحیح و
دقیق مهندسی فرهنگی و فهم دقیق جایگاه هر بحث، به ناچار بایستی این سنت را
سامان دهیم و فرمایشات قرآن و اهل بیت را در تکمیل، تعمیر، نگهداری و
آسیبشناسی و پایش آن اضافه نماییم.
در واقع مهندسی پیامبر و اهل بیت تابع قرآن است. پس هرچه تبیین است، متناسب راهی که از قرآن کشف میکنیم، قرار میدهیم.
گام پنجم:
البته ائمه اطهار کار بزرگ
دیگری هم کردند و آن این بود که کسی که الان می خواهد راه بیفتد با کسی که
وسط راه است و کسی که باور کرده و کسی که شک دارد یا برخی از وحی را
پذیرفته ، همه را در کنار هم داشتند و با جری و تطبیق جوامع و افراد بر
قرآن، گام جدیدی را در ادامه راه پیامبر به ما نشان دادند؛ عملیاتی که
دقیقا کار علما نیز هست و طلاب ما نیز باید همان را انجام دهند؛ عملیاتی با
عنوان جری و تطبیق که منحصر به فرهنگ شیعی است و ما هنوز
حقیقت آن را نفهمیدهایم و آن را به شکل موردی به کار می بریم، در حالی که
یکی از کارهای بزرگ آن است که کل جامعه عربی را بردارید و یک جامعه ایرانی
شیعه را به جای آن بگذارید. این مطالعات بسیار عمیق و گسترده نیاز دارد.
اگر ما بتوانیم جری و تطبیق را خوب بفهمیم و خوب آن مدل را در آوریم،
میفهمیم امروز برای جامعه ایرانی چه باید کرد؟ برای ایران از چه بگوییم.
بخش زیادی از روایات تفسیری ائمه از نوع جری و تطبیق است که قرآن امروز در مورد هرکس چه داوری دارد و هرکس در کجای راه است؟
مَثَل ما در اینجامثل کسی است که نقشهی جامع شهر را دارد و به تناسب
موارد و نیاز اقدام به کوچه زدن، خیابان درست کردن میکند و با توجه به
نقشه جامع و توسعه و کاری که باید صورت بگیرد، مراجع مختلف را جواب میدهند
و به یک نفر اجازه ساخت میدهند و به دیگری نه.
تطبیق را باید با مطالعات فردی و جمعی به دست آوریم. اگر این مسیر طی
شد، ما به مهندسی فرهنگ ایران برگرفته از منابع اسلامی نائل میشویم و این
فرصت امروز حوزه علمیه است و طلاب و پژوهشگران در حوزه باید تمرکز بر روی
این مساله داشته باشند، و در این صورت خواهیم دید که چقدر کارکردهای قرآن
در جامعه مؤثر است، اما اگر بر محتوا بمانیم در حالی که تقاضای مهندسی در
روش را دارند، کم کم جامعه را سکولار میکنیم و آموزهها نفوذ در مردم پیدا
نمیکند.
در اینجا باید اعتراف کرد که ما نتوانستیم فرهنگ مطلوب را بسازیم و
مثلا در بحث حجاب، آنقدر کار قرآن ظریف پیش رفت که یکی از زنان پیامبر
فرمود: وقتی آیه حجاب آمد، صبح هر چه زن بود، سیاهپوش بود و به راحتی همه
با حجاب شدند.
مهندسی فرهنگی به ما برنامه
میدهد و قدرت راهبری مردم را به ما میدهد؛ قدرتی که از آزمون و خطا خارج
باشد. ما نمیتوانیم بدون استفاده از تجربه عریق و ریشهدار خدای متعال بحث
از مهندسی فرهنگی جامعه کنیم.
پس ما باید با مراجعه به قرآن و اصالت
دادن به قرآن و روش نزول تدریجی و سبک تفسیر تنزیلی، به استخراج راه
بپردازیم و با اضافه کردن سنت پیامبر و اهل بیت به آن و استفاده از جری و
تطبیق، مدل مهندسی تحول فرهنگی را برای جامعه امروز ایران اسلامی و سپس
دیگر جوامع به تناسب ظرفیتشان طراحی، برنامه نویسی و اجرا و پیاده سازیم.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.