مصاحبه ای شیرین و خواندنی با استاد بهجت پور از سایت آقای رضا تاران
در یکی از روزهای پاییز، یک فنجان چای در حضور حجتالاسلام والمسلمین عبدالکریم بهجتپور بودیم و با دغدغههای علمی او آشنا شدیم. خضوع و فروتنی استاد بهجتپور در نوع خود جالب توجه و در گفتههایش هم نمایان بود. در طول مصاحبه، به تفصیل درباره نظریه وی در زمینه تفسیر قرآن گفتگو کردیم که این صحبتها خواندنی و شنیدنی است. نگاه عبدالکریم بهجتپور به اشتغالات اجرایی و اثر آن بر فعالیت علمی، میتواند جالب و راهگشا باشد.
در ابتدا بفرمایید انگیزهتان برای ورود به حوزه چه بود و چه کسانی در طلبهشدن شما مؤثر بودند؟
تفکر شایع در سالهای اول انقلاب این بود که باید در کمیته، بسیج، جهاد سازندگی و دیگر نهادهای انقلابی، کارهای اجرایی یا نظامی انجام داد. من هم در بعضی فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی و قدری نظامی شرکت داشتم، اما بیشتر به فعالیتهای فکری و علمی علاقه داشتم.
با این حال ریشههای اصلی علاقهام به حوزه، به خاطر الفتی بود که با مسجد و روحانیون داشتم. پدر بنده بازاری بود، روحانیون را بسیار تکریم میکرد و در منزل ما رفتوآمد داشتند. لذا مهر ایشان در دل من افتاده بود و در دوران کودکی و نوجوانی، روحانیون را شخصیتهای محترمی میدانستم؛ پیروزی انقلاب با رهبری امام خمینی رحمهاللهعلیه و ظهور افرادی مانند آیتالله بهشتی و مطهری، مراتب علاقه و ارادت به این قشر را در من تقویت کرد. آن زمان ۱۷ ساله بودم، تا سال دوم دبیرستان درس خواندم و علاقه زیادی به رشته پزشکی داشتم. مجروحیتی که در جبهه پیش آمد، شرایط خاصی برایم به وجود آورد؛ کار فرهنگی انجام میدادم اما به این نتیجه رسیده بودم که دیگر نمیتوانم از این طریق خدمت کنم. در انتخاب بین رشته پزشکی و طلبگی تردید بسیاری داشتم و به نتیجهای نرسیدم، تا اینکه برای ورودم به حوزه پیش یک روحانی در جبهه رفتم و استخاره کردم. آیه اول سوره مؤمنون آمد. همه تردیدها را کنار گذاشتم و وارد حوزه شدم تا ادای تکلیفی داشته باشم.
تحصیلات حوزوی را کجا و چگونه آغاز کردید؟
تحصیلم را در قم شروع کردم. آن زمان به اتفاق دوستانم منزلی تهیه کردیم و حدود یک سال و چند ماه بیوقفه درس خواندیم. البته برای عملیاتها، چند روزی به جبهه میرفتم و برمیگشتم. در همین مدت، بخشی از تحصیلم را گذراندم. آن زمان طلبههای شهرستانی باید مقدمات را در شهرستان میخواندند. استفتائی از حضرت آیت الله فاضل لنکرانی کردم و ایشان فرمود برگردید به شهرستان. من هم با دل شکسته برگشتم. در دزفول و خوزستان درگیر کارهای اجرایی شدم و از آن به بعد مجبور شدم مدتی تحصیلاتم را در دزفول و اهواز بگذرانم تا مقدمات تمام شود.
در سالهای اول پیروزی انقلاب، شما مشغول گذراندن دوره مقدمات بودید. در فضای انقلابی آن سالها چه دغدغههایی داشتید؟
بنده تا حدودی فعالیتهای مدیریتی و اجرایی داشتم. در ۱۸ سالگی معاون فرهنگی جهاد سازندگی استان خوزستان بودم. نسبت به سن کمی که داشتم، مسئولیت اجرایی نسبتا گستردهای را عهدهدار بودم. تصورم این است که روحانیت به خوبی کار را پیش میبرد. علیرغم دشمنیهای زیادی که با این قشر میشد، به خوبی در متن انقلاب، نقش بازی میکرد. قابلترین افراد روحانی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی و مقام معظم رهبری در بین ما بودند. شخصیتهای زیادی بودند که فعالیتهای اجرایی و فرهنگی و علمی حوزوی داشتند که وجود هر کدامشان برای جوانان جویای خدمت، انگیزه ایجاد میکرد.
امروز وقتی طلبهها به سمت کارهای اجرایی میروند، نمیتوانند تحصیلات را به خوبی بگذرانند! شما چطور تحصیل و کارهای اجرایی با آن گستردگی را با هم انجام میدادید؟
تصورم این است که شرایط سخت جنگ موجب رشد همهجانبه جوانان میشد و آنان را به بلوغ فکری و اجتماعی و فرهنگی میرساند. خطر را احساس میکردیم و خود را در بوران حوادث میدیدیم. همینطور فضا برای انجام کار زیاد بود و افراد فرصت ریسک بالا داشتند. امام رحمهاللهعلیه، این فرصت را نه فقط به ما بلکه به همه اصناف و گروهها دادند. بنابراین افراد سعی میکردند حداکثر توانایی خودشان را نشان دهند و در صحنه غافل نمانند.
مستحضرید که ادبیات عرب برای تفسیر قرآن بسیار مهم است؛ ادبیات عرب دوره مقدمات از نظر شما چه اندازه اهمیت دارد؟
علوم پایه حوزه، بسیار حکیمانه بنا گذاشته شده است. هدف علوم پایه حوزه، تواناسازی طلبه در هر حوزهای از حوزههای مطالعات اسلامی است. با گذراندن این دروس، طلبه باید بتواند تمام منابع اصیل، از جمله قرآن و سنت را در هر حوزهای به خوبی بشناسد. اما علوم پایه بیش از آنچه به فقه و اصول پرداخته، باید در خدمت قرآن و روایت باشد. مثلا وقتی رویکرد عمومی در حوزه به سمت فقه میرود، دانشهای نحوی و صرفی به خوبی دیده میشوند و طلبه با آنها آشنا میشود، اما دانشهای بلاغی به تدریج به حاشیه میروند. قرآن، کلامی فاخر و در اوج فصاحت و بلاغت و فوق کلام بشر است که هر قدر که در علوم بلاغی و در حوزههای صرف و اشتقاق و نحو و ادبیات قرآن تعمق کنیم، باز هم احساس میشود کار به شایستگی صورت نگرفته و پژوهشها هنوز ناتمام است.
کسانی که این دانشها را بر این اساس تدبیر کردهاند که حوزههای علمیه به سمت منابع برود، در عمل تنها به سمت فقه و اصول رفته و از تمام منابع بهره نبرده است. به طور طبیعی، بحثهای ادبی و بلاغی کمرنگ شد، همچنان که بحثهای برهانی چون علوم عقلی هم تاحدودی چنین شد.
همینطور، بحثهای اعتقادی خیلی مطرح نمیشد، اگر هم مطرح شد، در برخی بابها مثل حادی عشر. به طور طبیعی برای طلبههایی که وارد میشوند، حق مطلب در بخشی از حوزهها ادا نمیشود. در نتیجه برای تحقیق و کار در برخی حوزهها، طلبه شاید مجبور باشد از باب بازخوانی یا مراجعه مجدد، به سمت این علوم بیاید که کمتر روی آنها کار شده است.
اگر حوزه تمایل به این دارد که رشتهها تخصصیتر شوند، باید فضا برای کار در مباحث مربوط به صرف و نحو و علوم بلاغی باز شود. در آموزش مقدمات، یک دور نحو کافی است، لازم نیست سه دور نحو را تجربه کنیم. یک نحو متوسط، یک صرف متوسط، یک بلاغت متوسط یا کف بلاغت تدریس شود و بعد هنگامی که وارد تخصصها میشوند، دوره تخصصی این دانشها را به تناسب رشتههایشان دنبال کنند. در حال حاضر بلاغت موجود در برنامه، خیلی کمبنیه است و به درد تفسیر نمیخورد. لذا طلبه ما که وارد این رشتهها میشود، باز میبینید که علاقهای به بحثهای بلاغی و ادبی قرآن پیدا نمیکند، چون برایشان تدبیری صورت نگرفته است.
گویا بیشترین استفاده علمی شما از محضر مرحوم آیتالله معرفت بوده است. چگونه به حلقه درسی ایشان راه یافتید؟
من دو دوره درس خارج داشتم. ۵ سال اول در خدمت چند نفر از بزرگان بودم. بیشترین تأثیر را از آقا موسی زنجانی در مباحث فقهی گرفتم. آقای فاضل لنکرانی در بحثهای اصول تاثیرگذار بود. آیت الله بهجت و مکارم در فقه و اصول، و آقای شاهرودی در بحث اصول که عمدتا نظریات شهید صدر را کار میکردند. سه سال در محضر آیت الله بهجت بودم و بسیار بهره گرفتم، دو سال هم در بحث اصول آقای وحید شرکت کردم. یک دوره کوتاه نیز از آقای مشکینی در فقه استفاده کردم.
اما بعد از یک دوره ۵ ساله، به این نتیجه رسیدم که شاید این روشها نتواند گره را باز کند و باید یک فکر اساسی کرد. به نظرم رسید این روش بهتر است که ما مطالعاتمان را انجام دهیم و در محضر اساتید عرضه کنیم و کسی باید ما را تحمل کند؛ یعنی تحمل مطالعات و نوشتهها و انتقادات ما را داشته باشد تا قوه اجتهادمان شکوفا شود.
خدای متعال را شاکر هستم که توفیق آشنایی با حضرت آیت الله معرفت را به من داد. ۱۷ سال در محضر ایشان بودم و در زمینه فقه و اصول و قرآن، از ایشان بهره بردم. روشمان هم این بود که ما کار میکردیم و خدمت ایشان ارائه میکردیم و ایشان نقد میکردند و ما دفاع میکردیم. بنده و دو سه نفر از دوستان بودیم و بعد تعدادی هم اضافه شدند، اما غالبا دو سه نفر بودیم؛ و این روش تا همین اواخر که ایشان فوت کردند ادامه داشت.
علاوه بر اینها، در فلسفه در محضر آقای جوادی آملی مشرف بودم. در اسفار ایشان شرکت میکردم و در بدایه و نهایه، بحثهای آقای مصباح یزدی را غیرمستقیم از طریق نوار استفاده کردم.
چطور آقای معرفت تمایل به چنین کاری داشتند؟
آیت الله معرفت، شخصیت متفکری بود و بیش از آنکه به ارائه توجه کند، به پروراندن تفکر توجه داشت و به تمام معنا شاگردپرور بود. شاگرد را اصل قرار میداد. به این نتیجه رسیده بود که این کار، تنها راه پرورش شاگرد است. روابط عاطفی بین ایشان و شاگردهایشان برقرار بود. اگر بخواهم در این زمینه بگویم، صحبت طولانی میشود. گاهی در مصاحبهها در مورد ایشان مطالبی را در این زمینه عرض کردهام. به رشد مخاطب خود توجه داشت، نه اینکه از فرصت حضور مخاطب، برای رشد خود استفاده کند. ایشان میدانست باید بیشترین سهم از این دیدار را طلبه ببرد. خداوند این حجت را بر ایشان تمام کرده بود که باید طلبه را رشد بدهد و بپروراند. این نگاه به نظر من آقای معرفت را موفق کرد که بتواند نسلی از طلاب را در فقه، اصول و تفسیر تربیت کند.
آیا تمایل شما به تفسیر قرآن از طریق آیت الله معرفت بوده است؟
خیر. من از دوران طفولیت با قرآن انس زیادی داشتم و تقریبا هر روز در مساجد دزفول برنامه تلاوت و فهم معارف قرآن داشتیم. در آن زمان، مرحوم پدرم مشوق من بود و خواندن قرآن را در من نهادینه کرد. به طور کلی لذّت انس با قرآن، جزء اولین شیرینیهای بحثهای علمی من در حوزه بود. در آغاز طلبگی دوست داشتم کلاسهای مهم تفسیر را پیدا کنم و در آنها شرکت داشته باشم. خودم را به آقای مشکینی و بعد هم به آقای جوادی آملی و کلاسهای ایشان وصل کردم و بعد از آن با آیت الله معرفت ارتباط برقرار کردم. مجموعه این عوامل و شرایط، باعث شد علاقهام را برای رفتن به سمت قرآن به دست آورم.
حضرتعالی مشهور به ارائه نظریهای در روش تفسیر قرآن هستید. از نظریهتان در زمینه تفسیر قرآن بگویید.
یکی از زمینههای به وجود آمدن این نظریه، به خاطر ارتباطم با کارهای اجرایی بوده است. من معمولا در کنار کار علمی، کار اجرایی هم کردهام؛ از ریاست حوزه و سازمان تبلیغات اسلامی در شهرستان تا مسئولیت نهاد رهبری در دانشگاههای خوزستان و تربیت مدرس، معاونت فرهنگی نهاد رهبری، بعد هم در حوزه علمیه، مسئولیت مدیریت مدارس و معاونت آموزش حوزه را عهدهدار بودم. در طی کارهای اجرائی، همیشه برای بنده این سؤال ایجاد میشد که چرا ما زحمت میکشیم و به نتیجه نمیرسیم و پیامبر با وجود همه شرایط نامساعد و نداشتن امکانات، فعالیت میکردند و بهترین نتیجه ممکن را میگرفتند؟
امروز ما وسایل ارتباط جمعی داریم، بودجه داریم، رسانههای ما از دین میگویند، در هر مدرسه و اداره از دین میگوییم ولی آنطور که دلمان میخواهد نمیشود! چرا علیرغم همه اینها نتوانستهایم و نمیتوانیم کار را به خوبی پیش ببریم؟ مسئله این است که چگونه باید یک عنصر فرهنگی را وارد زندگی مردم کنیم، تثبیت کنیم و ضد عنصر فرهنگی را به حاشیه برانیم؟ این فکر به ذهنم آمد که قرآن به عنوان تأثیرگذارترین کتاب در تمام دورههای بشریت، حتما مدلی را ارائه کرده است و باید به دنبال پیدا کردن آن برویم. دیدگاهم این بود که نزول تدریجی قرآن میتواند به عنوان یک روش، راهگشا باشد.
قرآن یک نزول تدریجی داشته و به تدریج راههای سخت و سرد را آسان و هموار کرده است. خداوند در قرآن میفرماید: «من میخواهم این قرآن را با درنگ و متفرق بر مردم بخوانی، نمیخواهم یکجا بخوانی.» به نظرم کلید همین جاست. ما غافل ماندهایم و در روش، سراغ این متن عزیز نرفتهایم. قرآن را باید از منظر روش آن مطالعه کنیم؛ کاری که امروز در تفسیرهای موضوعی یا ترتیبی اتفاق نمیافتد. غالبا قرآن را به مثابه یک بسته یکجا مطالعه میکنیم. علیرغم اینکه میدانیم نزول قرآن تدریجی است، اما به این موضوع توجهی نمیکنیم، چون هدف را فهم محتوا و معارف قرار دادهایم. این به نظرم آن دریچهای بود که به روی حقیر باز شد و بر همین اساس برای کشف روشها، به سمت نزول تدریجی رفتم.
کتاب اول بنده به نام «درآمدی بر اصول تحول فرهنگی با الهام از نزول تدریجی قرآن»، نوشته و منتشر شد. در آنجا توضیح دادهام که این متن، موثرترین متن در طول تاریخ است و بعد از آن، نزول تدریجی را در قرآن و در سورهها دنبال کردم تا روشها را بفهمم. به این نتیجه رسیدم که تنها راه، این است که ما باید قرآن را به همان شکلی که بر پیامبر عزیز نازل شده است مطالعه و بررسی کنیم. چون اگر میخواهیم بفهمیم روش تغییر و تحول چیست و چطور یک قوم «فی ضلال المبین» به قوم «سیماهم فی وجوههم من اثر السجود» تبدیل میشود، چارهای نداریم جز اینکه ببینیم پیامبر صلیاللهعلیهوآله، به مدد این قرآن چه مسیری را پیموده است. به این صورت، ذهن من به سمت ضرورت فهم قرآن بر اساس ترتیب نزول تدریجی آن رفت.
وقتی مقام معظم رهبری تعبیر درست و زیبای مهندسی فرهنگی را عنوان کردند، من بسیار شکفته شدم، زیرا ایشان دقیقا به آن خلأی که بنده از سال ۷۴ روی آن فکر میکردم، اشاره فرمودند. چرا که حاصل کار ما در یک جمعبندی، میتواند روشی برای مهندسی فرهنگ دینی باشد. اگر میخواهید فرایند مهندسی فرهنگی را اجرا کنید، برای تحول یک جامعه باید از این نقطه شروع کنید، روی آن هدفگذاری کنید و به سمتش بروید و موانع را بردارید و همینطور جلو بروید تا آن جامعه مطلوب اسلامی ساخته شود.
مثلا چه سوالاتی متوجه شما شده است؟
مثل اینکه مشروعیت این سبک از کجاست؟ فایده این کار چیست؟ چطور ائمه اطهار چنین تفسیری ارائه ندادند یا دیگر مفسران در طی این همه سال، چنین کاری نکردهاند و بعد از گذشت ۱۵ قرن ما میخواهیم تفسیری به ترتیب نزول بنویسیم؟ اینها بخشی از سوالاتی بود که من در کتابم سعی کردهام به آنها پاسخ بدهم.
پیشینهای هر چند اجمالی برای نظریه خود نیافتهاید؟
قبل از من، کارهایی در مورد تفسیر بر اساس ترتیب نزول انجام شده بود اما به تعبیر استاد معرفت، اینها فقط تفاسیر موجود را براساس ترتیب نزول تدریجی جابجا کردهاند؛ تفکر تازهای شکل نگرفته و تعمقی در آن نبوده است. بنده برای اینکه به تفکراتم جامه عمل بپوشانم و به سؤالات بیکرانی که متوجه حقیر شده بود پاسخ بدهم، چند سال فعالیت علمیام را روی مباحث نظری متمرکز کردم، مباحثی که تفسیر بر اساس ترتیب نزول را از یک تفسیر تفننی خارج کند و آن را بر حسب ضرورت، هم از حیث مبانی و اصول، و هم از حیث ضوابط و قواعد، به خوبی سازمان بدهد.
در تفسیر به ترتیب نزول، سعی کردهام آنچه را که حضرت علامه طباطبایی به آن توجه داشتند بررسی کنم؛ مثل توجه به سیاقها و انسجام درونی آیات و اینکه هر سوره، یک غرض خاص دارد و امثالهم. به نظرم کار مهمی که انجام شد، این بود که روی مسئله غرض در کل قرآن تکیه کردم. به این نتیجه رسیدم که رسالت قرآن، نجات بشر از شقاوت و رساندن به سعادت است و تحلیل کردهام که چطور اهداف دیگر در راستای آن قرار میگیرد. همچنین نقش پیامبر و فرایند انتقال این نقش به ائمه اطهار نشان داده شده است. علاوه بر اینها، توضیح داده شده که ۱۱۴ سوره قرآن، پازلی را شکل میدهند که نجات انسانها از شقاوت و رسیدن به سعادت را هدفگذاری میکند. سعی کردهام ۱۱۴ سوره را، به مثابه ۱۱۴ غرض در کنار هم بگذارم و بگویم هر سوره چه غرضی دارد. با اینکه علامه طباطبایی و بعضی دیگر به این مسئله توجه کرده بودند، اما گاهی از خلط بین غرض و محتوا در امان نبودند. نگاهم بر این بوده که سوره را تجزیه و بررسی کنم. مثلا بگویم این سوره سه قسمت میشود، یا مثلا دو بخش میشود و هر بخش دو قسمت دارد، به ترتیب از آیه یک تا فلان آیه، چه منظوری دارد و خواننده میتواند سازمان سوره را به صورت کلی و جزئی متوجه شود.
معمولا وقتی نظریهای ارائه میشود، فارغ از استدلالهایی که پشت آن نظریه وجود دارد، به مقبولیت اجتماعی نیاز دارد تا زمینه رشد مهیا شود. شما نظریهتان را با بزرگان و اساتید مطرح کردهاید؟
بله. جامعه علمی استقبال بسیاری از این موضوع کرده است. هر هفته نشستها و مجالسی در مورد همین موضوع برگزار میشود، در دانشگاه علوم حدیث معمولا نشستهایی داریم. هفته گذشته در دانشگاه صنعتی شریف در همین مورد سخنرانی داشتم. در شهرهای قم، مشهد، تهران، کرمان و شهرهای دیگر، نشستهایی تخصصی برای نقد و بررسی و آشنایی با موضوع برگزار شد. خدمت بعضی بزرگان و مراجع عظام تقلید مشرف شده و توضیح دادهام. مجموعه کتابها و آثار را خدمت بعضی اساتید فرستادهام و همیشه از انتقادات استقبال میکنم. تلاشم بر این است که تا در قید حیات هستم، ایرادهای وارده را دریافت کنم و اصلاحات لازم را انجام دهم تا به عنوان یک ایده ماندگار از حوزه شیعه، بتوانیم آن را به همگان عرضه کنیم.
این مطلب در سایت مباحثات و شماره 17مجله حاشیه منتشر شد.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.